سرای نگارین

دانشجوی دکتری ادبیات دانشگاه تهران، شاعر آیینی و مدرّس دانشگاه

سرای نگارین

دانشجوی دکتری ادبیات دانشگاه تهران، شاعر آیینی و مدرّس دانشگاه

سرای نگارین

hadidehghanian4@gmail.com

اتَزْعَمُ انَّکَ جِرْمٌ‏ صَغْیِرٌ
وَفیْکَ انْطَوىَ الْعالَمُ الْاکْبَر

****

(ای انسان!)
آیا خود را
جرمی کوچک می‌پنداری؟
حال آن‌که
جهان بزرگ‌تری
در تو نهاده شده است.


*حضرت امیر(ع)*

آخرین نظرات

خرقهِ صوفی

 (پژوهشی در خرقه و متعلّقاتِ آن)

«هادی دهقانیانِ نصرآبادی»

مقدّمه

 

از گذشته های دور، انسان هایی بوده اند که با ویژگی هایی متمایز با دیگر مردم، به خانقاهی عزلت گرفته اند، و جز خرقه بر تن نپوشانده اند. افرادی که نامشان در زمان حیاتشان در صیتِ عالم فتاده، و طهارتِ قلوب و وسعت فکرتشان، جهانی را مسحورِ خود ساخته است. بزرگان علم و ومعرفت این افرادِ ممتاز را «اولیاء» می خوانند. حال چه فرقی است میان این گروه از مردم و دیگر گروه ها؟ برایِ تفهیم، بازتابِ این اندیشه را در سخنانی موزون می نگریم: «مردم سه گروه اند: اولیاء که باطنِ ایشان بهتر است از ظاهرِ ایشان، علماء که ظاهرِ و باطن ایشان برابر است، و جُهّال که ظاهر ایشان بهتر است از باطن. (رساله انوارالحکمه،1383: 3و4). این گروه خود بر اقسامی مُنشعب می شوند که متصوّفه و عرفا از آن جرگه است، که ایشان نیز خود بر چند فرقه و نهله هستند.گروهی که خود را عارف{و با اندکی اغماض متصوّفه}می خواندند، بنابر آیه 17 سوره کهف (مَن یَهدِیَ اللهُ فَهُوَ المُهتَد وَمَن یُضلِل فَلَن تَجِد لَهُ وَلِیَّا مُرشِداً)، هیچ انسانی را بر روی این گویِ خاکی بدون مُرشد و مراد تلقّی نمی کنند. آنها در گفته های خود، بنایِ هدایت را برپایه ارتباطِ «مرید و مُرادی» دانسته، و گذر در این راه را به طَیِّ مراحلی خوانده اند، که «مُقامَ» نامیده می شود. هر آنکس را که هوس سیر و سلوک باشد، باید که این مراحل را هر کدام فاصله ای نسبتاً طولانی طیّ کند و به مُقامِ دیگری پای نَهَد. و شاید که مرُید پس از طیّ «هفت شهرِ عشق» بر مُراد پیشی گرفته و حقّ استادی بر او داشته باشد. همچون شمسِ تبریزی که در منقبتِ مولانا چنین گوید: «والله که من در شناختِ مولانا قاصرم، درین سخن هیچ نفاق و تکلّف نیست و تاویل، که من از شناختِ او قاصرم. مرا هر روز از حال و افعالِ او چیزی حاصل می شود که دی نبوده است. مولانا را بهترک از این دریابید. کسی را که آرزوست که نبیِّ مُرسل را ببیند، مولانا را ببیند بی تکلّف... خُنُک آنکه مولانا را یافت. من کیستم؟ من باری یافتم.(موحّد،1393: 3-162)» چنانکه که ذکر شد،آنکس را که هوسِ سیر و سلوکِ عرفانی به سر باشد، باید محیطی را در خود ایجاد کند، که تمامی معنویّات و روحیّات را مُحاط باشد. چنانکه گفته اند: «و اخرق حجاب الطّبع و الطّبیعة، فإنّک من عالم القدس و الطّهارة و دار النّور و الکرامة فإذا خرقت الحجب الظّلمانیّة رأیت ظهور الحقّ فی کلّ الأشیاء و إحاطته علیها و انّها آیاته و بیّناته الدّالّة بکمالاتها علی کمال منشأها و بارئها.»(خمینی، اطّلاعات: 210)= پردۀ طبیعت را پاره کن، زیرا که تو از عالم قدس و پاک و سرچشمۀ نور و کرامتی،آنگاه که پرده های تاریک را پاره کردی ظهور و تجلی حضرت حق و احاطه اش را در همۀ موجودات خواهی دید و خواهی یافت که آنان نشانه های او و دلایلی هستند که با کمالشان بر کمال سرچشمۀ خود و آفریننده شان رهنمون می شوند. یا در دیگر جای: «جذوه ای از آتش محبت خود در دل ما افکن تا جذبه ای حاصل آید و خرمن خودی و خودپرستی ما را به نور نار عشقت بسوزان تا جز تو نبینیم و نخواهیم و جز سرکوی تو بار قلوب را نیندازیم.»(خمینی، حفظِ آثار: 117) نویسنده این مقاله بر آن سعی دارد که قدمِ کوچکی در بیان شُبَهاتِ خرقه و متعلّقاتِ آن داشته باشد، و بر آن عزم استوار است که دوست دارانِ عرفانِ اسلامی را به راهِ درست راهنمایی کند. انشاءالله که توفیق حاصل گردد. نخست خرقه را در علمِ لغت و اشتقاق مورد بررسی قرار می دهیم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۲:۲۵
هادی دهقانیان نصرآبادی

فرهنگِ گوشزد در ادبِ فارسی

هادی دهقانیان نصرآبادی

 

چکیده

یکی از ابزارهای مورد استفاده استادان سخن در طولِ تاریخ«گوشزد کردن» بوده است. و گوشزد، سخنی است که از طرف شخصی به شخصی دیگر منتقل شود، تا اینکه در اوقات مختلف زندگی خویش بکار گیرد. بعضی تذکار و گوشزد کردن را، همان پندگرفتن و اندرز دادن دانسته اند. و غایتِ شعرا و ادیبان از این کار، یعنی؛ گوشزد کردن، پند و اندرز دادن می باشد، هر چند که در قالب هجو و هزل یا مدح و ستایش بیان شود. در این نوشتار سعی بر این شده است که به این سوال پاسخ داده شود که «استادان ادبِ فارسی از چه راه هایی فرد را گوشزد می کرده اند که در وی اثر کند؟». ممکن است که این کار با شیوه هایی چون تغییر لفظ و معنی و یا تفاوت اداکردن کلمات و چگونگی کاربرد آنها در جمله باشد. نویسنده در این مقاله کوشش کرده است که به این پرسش ها پاسخ داده و روش های بکاررفته در متون نظم و نثر فارسی را بصورت گزینش شده و صحیح برگیرد و به منظر مخاطبان خود قرار دهد.

 

واژگان کلیدی: گوشزد، شعرا و ادبا، راه ها و روش ها، تاثیر و اقناع، مخاطب

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۲:۰۹
هادی دهقانیان نصرآبادی

 بَهجت، یا بِهجت ؟؟؟

 

 تشابهات اسمی در شعر و نثرفارسی مشکلاتی را به وجود آورده است که کوچکترین آن زایل شدن حق شاعر یا ناثر، و بزرگترینِ آن «سرقاتِ ادبی» است . حتی نظامی گنجه ای نیز با بیان ابیاتی خود را از سرقاتِ ادبی محفوظ داشته و خود را بری از عاریت گرفتن اشعار دیگران دانسته است .

عاریـتِ کَـس نپذیرفـــته ام

آنچه دلم گفت بگو، گـفته ام

(مخزن الاسرار-وحید دستگردی)

    نابغه فنون بدیعیِ معاصر، استادِ علّامه جلال الدین همایی می فرمایند : سعدی در گلستان، در حکایت شیّادی که بر گیسوان برتافته بود و دعوی سیادت و شاعری می کرد، و معلوم شد که هر دو دروغ گفته است، می گوید: «شعرش در دیوان انوری یافتند» یعنی اشعار انوری را سرقت کرده و به نام خود خوانده اند.(همایی، 1389: 221)، یا این حکایت را که گویند انوری در بازاری می رفت، ناگاه فردی را دید که بر بلندایی ایستاده و با تخلّص انوریِ ابیوردی شعر می خواند . انوری پس از خاتمهِ سخن نزد شیخ رفت و پرسید یا شیخ! این اشعار که می خوانی از کیست؟ شخ پاسخ داد از من است . انوری تا این بشنید فریاد برآورد که شعر دزد دیده بودیم، امّا شاعر دزد نه.

 

    در اصطلاح علوم بدیعی کلمه ای داریم تحت عنوان «نسخ» که بعضی «انتحال» نیز گفته اند . که «نسخ در اصل،باطل کردن و از بین بردن می باشد و انتحال، به معنی سخنِ دیگری بر خویش بستن. و در اصطلاحِ ادبی آن است که، گفته یا نوشته دیگری را عیناً حرف به حرف و بی کم و زیاد و بدون تصرّف و تغییر-یا با اندکی تصرّف- که از حدود تغییر تخلّص شعری و نام کتاب و مولّف تجاوز نمی کند به خود نسبت دهند ...»(همایی، 1389: 226) . نمونه دیگرش اینست که«شیخی متفلسف یکی از رسایل فلفی گذشتگان را به خود می بست که چون نسخه قدیمش به خطّ مولف یافته شد، رسوایی بار آورد، و اهل خبرت پیش از آن نیز از شواهد احوال یقین داشتند که «انتحال» است . (همایی، 1389: 227).

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۷:۰۲
هادی دهقانیان نصرآبادی

فرهاد نامه

عارف اردبیلی از شعرای بنام قرن هشتم و معاصر سلطان اویس جلایری می‌باشد[1] .عارف شاعری سنی مذهب است که در سال 711 هجری در اردبیل چشم به جهان گشود و منظومه خود فرهاد نامه را در سال 771 هجری در 4339 بیت سرود. شاعر درباره مأخذ روایت خود چنین می‌ گوید که هنگامی که از شهر خود اردبیل به خواهش کاوس شاه شروان برای تربیت فرزند او بدان جا رفته بود، در نزد یکی از نوادگان فرهاد که کار او سنگتراشی بوده، کتاب می‌بیند دربارۀ افسانۀ فرهاد که با روایت نظامی در خسرو و شیرین تفاوت کلی داشت است. شاعر افسانه را می‌پسندد و آن را به نظم می‌کشد و نام آن را فرهاد نامه می‌نهد.

 

در این گفتن چه جاری گشت خامه

نهادم نام آن فرهاد نامه

"

فرهادنامه" در وزن خسرو و شیرین نظامی گنجوی (مفاعیلن مفاعلین فعولن «هزج مسدس محذوف») می‌باشد. به دعوت شروان‌شاه کیکاوس بن کیقباد (۷۷۴ -۷۴۵ ق)، به شروان رفت و آموزگار پسر وی شد. عارف در آنجا شروع به سرودن مثنوی «فرهادنامه» در وزن خسرو و شیرین نظامی کرد و تا سال ۷۷۱ ق آن را به پایان رسانید.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۶:۵۵
هادی دهقانیان نصرآبادی

حکیم عمر خیّام نیشابوری



حکیم غیاث‌الدین ابوالفتح عُمَر بن ابراهیم خیام نیشابوری (زاده ۲۸ اردیبهشت ۴۲۷ خورشیدی در نیشابور - درگذشته ۱۲ آذر ۵۱۰ خورشیدی در نیشابور{ که به خیامی ، خیام نیشابوری و خیامی النیسابوری هم نامیده شده‌است } فیلسوف، ریاضی‌دان، ستاره‌شناس و شاعر رباعی سرای ایرانی در دوره ی سلجوقی است .

 

به نقل از صادق هدایت (داستان نویس و منتقد ایرانی) ، چنان که در کتاب " تتمه صوان الحکمه " تصنیف ، ابوالحسن بیهقی ذکر شده است ، پدران او همه نیشابوری بوده‌اند، در علوم و حکمت تالی ابوعلی بوده ولی شخصاً آدمی خشک، و بدخلق و کم‌حوصله بوده . اینگونه که در رساله ی مذکور نقل شده است ، روزی امام محمد غزالی نزد عمر خیامی رفت ، و سوالی در باب تعیین یک جزء از اجزاء قطبی فلکی پرسید ، که حکیم جواب را به درازا کشاند ، لیکن از خوض در موضع نزاع خودداری کرد ، و این خوی خیام بود ، و بهر حال سخن او چندان طول کشید ، تا نیمروز فرا رسید و موذّن بانگ نماز در داد . در این هنگام امام غزالی گفت : " جاء الحق و زهق الباطل " و از جای برخاست . چند کتاب از آثار او ذکر می‌کند و فقط معلوم می‌شود که خیام علاوه بر ریاضیات و نجوم در طب و لغت و فقه و تاریخ نیز دست داشته و معروف بوده‌است. ولی درآن‌جا هم اسمی از اشعار خیام نمی‌آید گویا ترانه‌های خیام در زمان حیاتش به واسطه تعصب مردم مخفی بوده و تدوین نشده و تنها بین یک‌ دسته از دوستان همرنگ و صمیمی او شهرت داشته و یا در حاشیه جُنگ‌ها و کتب اشخاص باذوق به طور قلم‌انداز چند رباعی از او ضبط شده، و پس از مرگش منتشر گردیده که داغ لامذهبی و گمراهی رویش گذاشته‌اند و بعدها با اضافات مقلدین و دشمنان او جمع آوری شده است .

     همه قبیله من عالمان دین بودند

     مرا معلم عشق تو شاعری آموخت

                                                                        (سعدی شیرازی)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۶:۵۲
هادی دهقانیان نصرآبادی

مقاله برگزیده در همایش ملّی ادبیات کودک و نوجوان-1394 دانشگاه آزاد انار

تایید شده توسّط دکتر قدمعلی سرّامی(حفظه الله)


بررسی نقشِ «قدمعلی سَرّامی» در تحوّل شعر و ادبیّاتِ کودک و نوجوان

(همراه با معرّفی آثار در حوزه ادبیّات کودک و نوجوان)

 

هادی دهقانیانِ نصرآبادی

محمدجواد جلایق

 

چکیده:

ادبیات کودک و نوجوان گونه‌ای از ادبیات است، که به نوشته‌ها و سروده‌های ادبی ویژهِ کودکان و نوجوانان  می پردازد. سابقه ادبیاتِ کودک و نوجوان در ایران به پیش از اسلام باز می گردد. ادبیاتِ کودک پس از ورودِ اسلام به ایران و نیز آموزه های برگرفته از قرآن و ائمّه دین شکلِ دیگری بخود گرفت، که حاکی از اهمّیت دادن دینِ مُبین اسلام به دورانِ طلاییِ«کودکی» می باشد. ادبیات کودک و نوجوان بمعنای امروزیِ آن مربوط به قرنِ13 می باشد،که همزمان با انقلابِ مشروطه و بیداریِ مردم به ادبیاتِ ما وارد شده، و طیّ سالهایِ مُتوالی جایگاهی خاصّ برای خود بوجود آورده است.

ما در این نوشتار به معرّفی یکی از چهره های تاثیرگذار این نوعِ ادبی؛ یعنی«قدمعلیِ سرّامی» می پردازیم، که نقشِ او را در تحوّل شعر و ادبیاتِ کودک و نوجوان را بررسی خواهد کرد. نویسندگانِ این نوشتار پس از معرّفیِ تفصیلی از زندگانیِ سرّامی به عنوانِ مقدّمه ، فهرستِ تحلیلی ای از آثار وی در حوزه ادبیاتِ کودک فراهم آورده، و در انتها برجسته ترین ویژگی های اشعار او را برشمرده اند.

 

واژگانِ کلیدی: ادبیات کودک و نوجوان، کودکی، قدمعلیِ سرّامی، تحوّلِ شعرِ کودک

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۶:۴۶
هادی دهقانیان نصرآبادی

سبک شناسی دو شاعرِ نوپردازِ غزل سُرا

(بررسی افکار و آراء دو شاعر نوپرداز معاصر، محمدعلیِ بهمنی و محمدکاظمِ کاظمی)

هادی دهقانیان نصرآبادی[1]

چکیده

مقایسه دو شاعر معاصر در میان این همه شاعر و «شاعرنما»، کاری سخت می نماید که با مَدَدِ بهره گیری از علوم ادبی و دریافت های شاعرانه و نیز نقدِ ادبی کار راحت تر خواهد شد. نویسندگان و مُنتقدانِ معاصر برای انجام این کارهای به ظاهر شاقّه و پاسخ دادن به سوالات موجود در ذهن خویش، علاوه بر مطالعهِ زندگی، آثار و زمانه ی هریک از شاعران، به بررسی برخی از مهمترین وجوه اشتراک وافتراق موجود در آثار این اشخاص نیز می پردازند. در این تحقیق نیز سعی شده است تا با تکیه بر وُجوهِ اشتراک و افتراق موجود در شعرِ مُعاصر، به ویژه شاعران موردِ نظر به بررسی تاثیرات و تاثّرات شعرِ نُوینِ فارسی پرداخته شود. و امّا سوال مدّنظر نویسنده این نوشتار: چرا فرصت مناسبی جهت مطالعه و نقد افکار و آراء محمّدعلی بهمنی و محمّدکاظمِ کاظمی در عین شاخص بودنِ ایشان پیدا نشده است؟

 

واژگان کلیدی: شعر معاصر، نقد ادبی، وجوه اشتراک و افتراق، شاعرانِ نوپرداز، آراء و افکار



[1]- دانشجوی آموزشِ دبیری زبان و ادبیات فارسی(دانشگاه فرهنگیان یزد)      09138498701      h.d1373@ymail.com

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۶:۴۱
هادی دهقانیان نصرآبادی

عوامل موثّر بر تحوّلات و دگرگونی هایِ زبان


هادی دهقانیان نصرآبادی


چکیده:

اقوام مختلف همیشه در این سدد بوده اند که تغییرات اندک یا عمده ای را از طُرُق گوناگون در زبانِ خود ایجاد کنند. این امر گروهی از پژوهشگران ره به این امر واداشته است که با ریشه یابیِ عوامل موثّر بر تحوّلات و دگرگونی های زبانی، به مطالعه زبان و انواع تحوّلات صورت گرفته و نیز عقاید هر کدام از اقوام و ملّت ها در مورد این موضوع بپردازند. ما نیز در پی این سوال که «آیا زبان صورت واحد و ثابتی دارد؟» به جستجو در کتابها و منابع علمی-پژوهشی پرداخته و دلایل اثبات یا انکار این نظریه یا به عبارتِ دیگر «فرضیه» را جستجو کرده ایم .

 کلید واژه ها: زبان، عوامل تغییر و تحوّل، مطالعه زبانی، عقاید اقوام، صورت واحد و ثابتِ زبان

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۶:۳۹
هادی دهقانیان نصرآبادی

مقاله برگزیده در کنگره بین المللی زبان و ادبیات-تربیت جام 1395 

(ارائه با پوستر)


جبرگرایی در گلشنِ راز

با نگاهی به پیشینهِ جبرگرایی در ادبِ فارسی(قرن چهارم تا نهم)

 

  **                                                                                                                            

هادی دهقانیان نصرآبادی

چکیده

   

از جمله آثاری که در ادب فارسی و در حوزه شعر، بر سر موضوع «جبر و اختیار» به مجادله برخاسته است،منظومه سراسر عرفانی «گلشن راز» می باشد. با توجه به اینکه شیخ سعدالدین محمود شبستری، ناظمِ این منظومه، نیز از پیروان راستین مکتب اَشاعره و از مبلّغان قاطع آن بوه است، و از سویی اشاعره جبرگرا هستند، فرض ما اینست که شیخ نیز تحت تاثیر این افکار جبر گرا بوده و منظومه خود را بر اساس آن بنا کرده است . با تامّل در منظومه دیگر شیخ بنام «سعادتنامه» و ابیاتی از «گلشن راز» این موضوع بر ما مشهود خواهد شد . این مساله ما را برآن داشت که به تحقیق در این حوزه و بررسی آثار آن در منظومه گلشن راز بپردازیم .

 

کلید واژه : گلشن راز، جبرگرایی، اشاعره، محمود شبستری، عرفان

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۶:۳۴
هادی دهقانیان نصرآبادی

خُجَسته «فریدون» ز مادر بِزاد


 نویسنده: هادی دهقانیان نصرآبادی


    فریدون[1](Fereydun)[2] ، واژه ایست پهلوی الاصل از ریشه «فِرِیتون» یا «فِریتِن» به معنای مردی دارای سه نیرو . فریدون در فرهنگ شاهنامه فردوسی کودکیست در کوه رها شده، که سه سال را با حیوانی (گاوِ بَرمایه)[3] به سر برده و سر انجام در سنّ شانزده سالگی در البرز کوه به مادر رسیده، و پس از قیام کاوه آهنگر، به شاهنشهی می رسد، و به مدت پانصد سال بطول می انجامد . فریدون در اوستا شخصیتی نیمه خدایی دارد، و «اژدهاکُش» است . جان هینلز در کتاب شناخت اساطیر ایران : «قهرمان دیگری از این نوع «ثریتَه» است که او را با بیانی کاملاً شبیه به «ایندره[4]» توصیف کرده اند . ثریتَه با رعد خویش «ویشوَروپَه» {اژدهای سه سر شش چشم} را می کشد .» . مومنانِ به مبانی دین زردشت، فریدون را برترین و پیروزمندترین انسان {البته بجز زردشت نبی(ع)} می دانند. زیرا معتقدند که او بود که بر دَهاکه (ضحّاک) غالب شد، پس او را ایزد نمی شمارند و ستایش نمی کنند، بلکه به نیّت او قربانی می کنند .


[1] صورت اوستایی فریدون،«ثْرَئیتَونَه»Θraētaona  و صورت پهلوی آن  Frēdōnاست.در زبان پارسی صورت‌های آفریدون، فَریدون و اَفریدون نیز آمده‌است .

[2] - فرهنگ معین : Faridun. پسر آبتین، از بزرگان داستانی اقوام ایران باستان و هند .

[3] بَرمایه یا پَرمایه که گاهی با ضمّ نخست، پُرمایه نیز خوانده شده است، یک نام شاهنامه ای است، که می تواند به هریک از موارد زیر اشاره داشته باشد:

-          برمایه(پَرمایه، پُرمایه) ، در شاهنامه نام گاوی بی همتاست که فریدون با شیر او پرورده شد.

همان گاو کَش نام برمایه بود

ز گاوان ورا برترین پایه بود 

-         برمایه (، در شاهنامه نام برادر مهتر فریدون است.

یکی بود از ایشان کیانوش نام

دگر نام برمایهی شادکام

[4] - یکی از خدایان اسطوره ای در هند باستان، که بنابر روایتی «وریترَه» (دیو خشکسالی) را با رعد که بمنزله گرز اوست، از میان می برد و بدین گونه آبها را که به مردمان زمین حیات می بخشد، آزاد می سازد .

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۶:۲۶
هادی دهقانیان نصرآبادی