سرای نگارین

دانشجوی دکتری ادبیات دانشگاه تهران، شاعر آیینی و مدرّس دانشگاه

سرای نگارین

دانشجوی دکتری ادبیات دانشگاه تهران، شاعر آیینی و مدرّس دانشگاه

سرای نگارین

hadidehghanian4@gmail.com

اتَزْعَمُ انَّکَ جِرْمٌ‏ صَغْیِرٌ
وَفیْکَ انْطَوىَ الْعالَمُ الْاکْبَر

****

(ای انسان!)
آیا خود را
جرمی کوچک می‌پنداری؟
حال آن‌که
جهان بزرگ‌تری
در تو نهاده شده است.


*حضرت امیر(ع)*

آخرین نظرات

عوامل موثّر بر تحوّلات و دگرگونی هایِ زبان

چهارشنبه, ۱۵ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۴:۳۹ ب.ظ

عوامل موثّر بر تحوّلات و دگرگونی هایِ زبان


هادی دهقانیان نصرآبادی


چکیده:

اقوام مختلف همیشه در این سدد بوده اند که تغییرات اندک یا عمده ای را از طُرُق گوناگون در زبانِ خود ایجاد کنند. این امر گروهی از پژوهشگران ره به این امر واداشته است که با ریشه یابیِ عوامل موثّر بر تحوّلات و دگرگونی های زبانی، به مطالعه زبان و انواع تحوّلات صورت گرفته و نیز عقاید هر کدام از اقوام و ملّت ها در مورد این موضوع بپردازند. ما نیز در پی این سوال که «آیا زبان صورت واحد و ثابتی دارد؟» به جستجو در کتابها و منابع علمی-پژوهشی پرداخته و دلایل اثبات یا انکار این نظریه یا به عبارتِ دیگر «فرضیه» را جستجو کرده ایم .

 کلید واژه ها: زبان، عوامل تغییر و تحوّل، مطالعه زبانی، عقاید اقوام، صورت واحد و ثابتِ زبان

مقدّمه ای برزبانِ آدمی: زبان، پدیده ایست نظام مند و اجتماعی .

پیروان ادیان الهی منشاء زبان را بنابر منطوقه این آیه قرآنی که «وَ عَلَّمَ آدمُ الاسماءِ کُلَّها» (=خداوند تمام نام ها را به آدم آموخت.) وحی الهی دانسته اند. در مقابل گروهی از معتزله با رویّه ای نزدیک به افلاطون، منشاء زبان را «قراردادِ بشر» می دانستند و می گفتند که کلامِ الهی «حادث» است، در حالی که اشعریان با «قدیم» خواندنِ کلام، منشاء آنرا آسمانی و فراطبیعی می انگاشتند. در جایی دیگر(تورات، سفرِ تکوین: فصلِ سوّم) می خوانیم که«آنان که به اصل خلقت بشر به دست خداوند و هبوطِ او از آسمان به زمین معتقدند، زبان را نیز-مانند عقل و هوش یا چشم و گوش و دست و پا- از عطایایِ خدا به بشر می دانند». در ادامهِ گفتارِ پیامبرِ بنی اسرائیل(حضرت موسی) می فرماید: «آدم وحوّا از همان آغاز خلقت نه تنها با یکدیگر، بلکه با مار و با خدا گفت و شنود می کردند».(امین، 1387: 24 و25) تا امروز چگونگی آغاز سخن گوییِ بشر-هم چنان که چگونگی آغازِ هنرها و مهارت هایِ دیگرِ بشر- به طورِ دقیق شناخته شده است. در متونِ مقدّس، نعمتِ «نُطق و بیان»، مهم ترین شاخصه انسان شناسانده شده است، هم چون خداوند در قرآن(الرّحمن-4) می فرماید: خَلَقَ الانسانُ، عَلَّمَهُ البیانِ(=خداوند انسان را آفرید و به او «بیان» آموخت.پس زبان Languageو به تعبیرِ دیگر نُطق Speech و بیان Expression بازتابِ انسانیّتِ انسان در جمع و آئینهِ شناختِ او از خویشتن، از دیگر هم نوعان و از کلّ جهان است. تفسیرِ فسلفی تر، تعریف انسان به «حیوانِ ناطق» این است که «انسان، تنها حیوانی ست که می اندیشد و به کیفیّاتِ نفسانیِ خود-اعمّ از شادی   و غم و در حال، گذشته و اینده- آگاهی دارد.(همان: 24)

ابنِ طُفیل اَندلسی، نیز در داستان فلسفی حیّ بن یقظان می گوید: «این فرد تنها در جزیره ای دور افتاده، سپس از شنیدن صدای حیوانات به تقلیدِ آن صداها پرداخته و اصواتی شبیهِ صدایِ حیواناتِ مختلف تولید کرده است».(امین، 1383: 63) بشرِ اوّلیه برای ایجاد ارتباط با هم نوعان و انتقال اندیشه ها و خواسته های خود به دیگران، نخست از ایماء و اشاره (پانتومایم Pantomime ایماءبازی یا به اصطلاحِ عامّیانه «لال بازی») سود می جست ولی اندک اندک از بی زبانی به زبان آمد و با تقلید از اصوات طبیعت مانند غرّشِ رعد، زمزمه جویبار، شیهه اسب، زوزهِ شُغال، چهچههِ بلبل و... و با عبور دادن هو از نای و شکل دادن به آن در دهان، در قالبِ ارتعاشات تارهای قوی و در نهایت فرافکنیِ آن از دهان به بیرون، به تولیدِ صوت Voice قادر شد، و به تدریج پس از گذار از مرحله تقلید از آوازهایِ طبیعت با حروفِ صدادار(=مصوّته) به مرحله ترکیبِ حروفِ بی صدا و باصدا رسید و سخنگوی شد.(امین، 1387: 26) از آنزمان بود که شعر و نثر از قلمِ آدمی تراوش یافت و زبانِ آدمی شکلِ تازه ای به خود گرفت.

زبان به طورِ کلّ، دارای دو ساختار است: یکی ساختارِ صعودی یا روساخت Surface Structure که همان صورتِ ظاهر و الفاظِ موجود در یک واحد گفتاری یا نوشتاری ست و دیگر ساختارِ عُمقی یا زیرساختStructure  Depth که همه ابعادِ معنایی، دلالی و نشانه شناختیِ آن مرتبط است.(همان: 27) البتّه زبان منحصر به مفردات و ترکیبات واژگانی یا قواعدِ صرف و نحو نیست، بلکه شاملِ همه لایه های دلالی Semantic آن است.(روبینز، 1370: 27)

 

از دیدگاهِ زبان شناسان، زبان سه کارکردِ مختلف دارد :

1-    کارکردِ ارتباطی: که هر انسانی برای انتقال خواسته ها، اندیشه ها، و احساساتِ خود به شخص یا اشخاصِ دیگر، در نازل ترین مراتب از زبانِ معمولی یا روزمرّه اتّخاذ می کند.

2-    کارکردِ معرفتی: در تعریفِ ارسطویی، انسان به حیوانِ «حیوانِ ناطق» هرگونه اندیشه ای-حتّی در فردی ترین و درونی ترین حدِّ آن- مشروط به استفاده از زبان است. به قولِ لودینگ وتیگنشتاین«محدودهِ زبانِ من، محدوده جهانِ من است».(وتیگنشتاین، 1383، مقدّمه)

3-    کارکردِ بیانی: بر خلاف کارکردهای ارتباطی و معرفتیِ زبان که در همه اشخاص مشترک است، کارکردِ بیانی مخصوص آن دسته از گویندگان و نویسندگانی است که اندیشه ها و احساسات خود را به نحوی موثّرتر و در قالبی زیباتر بیان می کنند. این کارکرد ممکن است به شکلِ گفتاری(=نُطق و خطابه) یا نوشتاری(=شعر یا داستان) باشد.

 

از آریایِ پارسی تا ایرانِ فارسی: کوچیدن ایرانیان در سرآغاز نخستین هزاره پیش از میلاد بخشی از جابه جایی گسترده هند و اروپایی به شمار می آید. این کوچ که از یکسو  از فرارود (ماوراءالنّهر) و از دیگرسو از راه قفقاز صورت پذیرفت، به برآمدن یک تمدّن بزرگ در سرزمین انجامید که از پیشینه پیش تاریخی پربار برخوردار بود. ایرانیان که امکان کوچیدن از ناحیه فرارود به سوی پنجاب و پیوستن به برادران هم تبار و هم فرهنگِ هندی خود را نداشتند، رو به جانب فلاتی(فلاتِ ایران) نهادند که نام آنان را به خود گرفت. در باخترِ این فلات، تیره های ایرانی از شمال تا جنوب در طول رشته کوه های زاگرس  تا جوار دولت های قدرتمندِ میان رودان(بین النّهرین) در هر کجا که دارای زمین و چراگاه مناسب و مرغوب مستقر شدند. در 700 پیش از میلاد، یکی از تیره های ایرانی به نام پارس ها در فارس سکنی گزید. یکجا نشینی و ماندگاری جغرافیایی تیره های گوناگون ایرانی و تماس آنان با تمدّن های کهن همسایه، هویّت خاص آنان را اندک اندک آشکار ساخت و برآن صحّه گذارد.گرد آمدنِ این تیره ها در تشکّل های سیاسیِ گونه گون در تقویتِ گویش های خاص هر یک از آنها موثّر افتاد. این گویش ها که همه پیوسته به گروه زبان هایِ ایرانی یا آریایی{«آریانا» در زبانِ اوستایی} می باشند در محدوده جغرافیایی مشخّص و معیّن به ثبت رسیدند. بدین ترتیب جفرافیایِ گویش ها، همانند جغرافیای تیره ها، در بستر یک گسترهِ سرزمینی پای گرفت که متشکّل از نواحی و مناطق گسترده بود، مانند شمال خاوری و جنوب باختری.این نواحی و مناطق بزرگ پیوسته به آن، «ایران شهر»ی بودند که از خاورِ فرارود تا خلیجِ فارس دامن می گسترد. پس؛ می بینیم که زبان پارس ها که چیزی جز یکی از گویش های چندگانه ایرانی نبوده است. مادها و پارس ها هر یک گویش ویژه خود را داشته اند.(دوفوشه کور، 1393: 16) 

 

   فارسی زبانی است که معرف فرهنگ و هویت ملی ما ایرانیان است . این زبان در گذر زمان ، فراز و نشیب های زیادی را طی کرده ، اما همچنان جاویدان و پا برجا مانده است. راز جاودانگی زبان فارسی را می توان در داشتن یک پشتوانه ی فرهنگی غنی دانست ؛ فرهنگی که شاعران و نویسندگان بزرگی چون: فردوسی، خیام، سعدی، حافظ، عطّار، مولوی، نظامی گنجه ای و... را پرورش داده تا زنجیره های استوار و ناگسستنی زبان فارسی را تشکیل دهند. در دوره ی معاصر ، به دلیل گسترش ارتباطات و وسایل ارتباط جمعی ، زبان فارسی بیش از همه دوره ها در معرض خطر قرار گرفته است ؛ که وجود یک فرهنگستان قوی ، برنامه ریزی مناسب برای آموزش زبان و ادبیات فارسی در مدارس و همفکری دانشگاهیان و صاحب نظران نگارش و ویرایش و اتفاق نظر آنان در این زمینه، می تواند جاودانگی این زبان را استمرار بخشد.

 

امّا موضوعی که در اینجا تامّل بیشتری را می خواهد، بررسی عوامل تغییر و تحوّل در زبانِ فارسی و در نتیجه خطِّ فارسی است.  چنان که در کتبِ تاریخی زبانِ فارسی نیز آمده است، عواملی که موجب تغییر در زبان و خطّ فارسی شده است به دو گروه منقسم می شود :

عواملِ درونی دگرگونیِ زبانِ فارسی

 زبان گهواره تمدن انسان ،شجره نامه هر قوم و مقوله ای است که اولین شیوه خود ابرازی را شامل میگردد.زبان در واقع شناسنامه و کارت شناسایی هر قوم و ملتی است، لذا پرداختن به آن از ضروریات است.در کشور ما ایران نیز مثل همه کشورها تنوع زبان،گویش و لهجه وجود دارد و علاوه بر فارسی به عنوان زبان رسمی،زبانها و گویشهای دیگری نظیر لُری،کردی،آذری،بلوچی،تاتی،گیلکی،طبری،عربی و ترکمنی هم وجود دارد که در ابعاد مختلف و نیز از حیث تعداد گویشوران و نزدیکی به زبان رسمی باهم متفاوتند.هر یک از این گویشها و زبانها به عنوان زبان مادری یکی از اقوام ایرانی بخش مهمی از فرهنگ و هویت قومی انان به حساب می آید. اصولأ تغییر و تحول زبانها یکی از ویژگی های ذاتی زبانها است که تحت تأثیر عوامل درون زبانی و عوامل برون زبانی انجام می گیرد.تحت تأثیر پدیده های فرهنگی و اجتماعی شاهد دو نوع تغییر زبانی هستیم:الف)تغییر تدریجی ب)تغییر ناگهانی، که معمولأ نوع اول رواج بیشتری دارد. جهت پرداختن به بحث تغییر زبانی ناگزیر باید چند اصطلاح توضیح داده شود که عبارتند از :همگرایی زبانی،تغییر زبان،مرگ زبان،بقاء زبان،زبان مرده، زبان رو به زوال و زبان در معرض خطر.

1-     همگرایی زبانی(Language convergence): در حوزه زبانشناسی اجتماعی،اصطلاح همگرایی زبانی به فرایند شببه شدن گویشها به یکدیگر اطلاق میگردد.فرایند شبیه شدن معمولأ یک سویه بوده و جهت آن از زبان محلی و غیر معیار به سمت گویش ملی و معیار است.

2-     تغییر زبان(Language shift): این اصطلاح در واقع اصطلاح دیگری برای توضیحات اصطلاح همگرایی زبانی است.در تعریف، تغییر زبان حالتی است که در آن مردم یک جامعه دو یا چند زبانه از زبان بومی خود به نفع زبانی دیگر دست می کشند.

3-     مرگ زبان( Language death): حالتی از تغییر زبانی است.مرگ زبان وقتی اتفاق می افتد که اعضای جامعه زبانی که دچار تغییر زبانی شده است ،تنها گویشوران آن زبان در دنیا باشند.بدیهی است مرگ یک زبان با مرگ آخرین گویشور آن زبان اتفاق می افتد.

4-     بقاء زبان((Language maintainous: بقاء زبان نقطه مقابل مرگ زبان است و وقتی اتفاق می افتد که اعضای یک جامعه زبانی در یک جامعه دو یا چند زبانی تصمیم می گیرند به استفاده از زبان آبا و اجدادی خود ادامه دهند.

5-     زبان مرده یا خاموش(Language daed or extinct): زبانی است که هیچ گویشور بومی ندارد.

6-     زبان رو به زوال یا در حال احتضار(Language moribund): زبانی است که در میان نسل جوان و خردسالان هیچ گویشور بومی ندارد.

7-     زبان در معرض خطر( Language endangered): زبانی که گویشوران آن بسیار اندک باشند(بشیر نژاد،1383)

مرگ زبان را می توان یک فرایند تدریجی دانست که از تغییرزبانی شروع می شود و در صورت گسترش ،تغیر زبانی ممکن است موجب زبان رو به زوال و در مرحله بعد زبان در معرض خطر و در نهایت خاموشی و نیستی زبان گردد.البته باید دانست که همه تغییر زبانها به زوال و مرگ منجر نمی شود. زبانشناسان عوامل متعددی را در بقائ یا خاموشی یک زبان موثر می دانند که عبارتنداز:مهاجرت،صنعتی شدن،شهرنشینی،محدودیتهای اعمال شده از سوی دولتها،تعداد گویشوران ،اعتبار اجتماعی زبانها(برخورداری از پشتوانه سیاسی،اجتماعی،نظامی،علمی و ادبی)حوزه های کاربرد(کاربرد آن در خانه،محل کار،رسانه ها،تجارت و مذهب) ،جهانی شدن،زبان آموزش در نظام آموزشی کشور و بلایای طبیعی. بدیهی است زبان محلی و غیر معیاری که فاقد نظام نوشتاری وآثار ادبی و علمی درخور باشد به دلیل از دست دادن بسیاری از عوامل بالا از جمله اعتبار اجتماعی و حوزه های کاربرد ،ازتوانایی مقابله ای مناسبی برای حفظ و بقاء خود در مقابل زبان معیار و ملی برخوردار نیست. تغییر زبان شامل تغییرات سطوح ساختاری سه گانه یعنی نحوی،واژه گانی و آوایی است که در این بین تغییر نحوی کندتر از تغییر واژه گانی و آوایی انجام می گیرد.(زهراکار، 1392: 2)

1-    عواملِ دورنی: که به آن عواملِ ذاتی نیز گفته می شود.تحولات درونی زبان، در درون آن و بدون دخالت عوامل خارجی انجام می­پذیرد.همچنان که کاربردهای مجازی و اصل «کم­کوشی» معانی جدیدی برای برخی واژه­ها پدید می آورد.(ابوالقاسمی، 1379: 35)

در زبان نیز از میان دو زنجیره واژگانی که یک معنا را می‌رسانند، «در شرایط متساوی زنجیره ساده تر درست تر است».        برای نمونه از میان این دو جمله، جمله نخست، درست است و جمله دوم، حاوی انبوهی از خطاهاست :

-این تابلو را کمال الملک کشیده‌است.

- این تابلو توسط کمال الملک کشیده شده‌است.

 

در زبان‌شناسی، اصلی با عنوان اصل «کم کوشی» یا «تنبلی زبانی» یا «اقتصاد زبانی» مطرح است و موتور محرکه زبان و عامل تبدیل زبان‌های پیچیده باستانی (مانند فارسی باستان) به زبان‌های ساده نوین (مانند فارسی میانه و فارسی دری) دانسته می‌شود. آنچه در تاریخ زبان فارسی، «متون پایه فارسی» نامیده می‌شود، مانند تاریخ بلعمی و ترجمه تفسیر طبری، مبتنی بر اصل «استره اکام» و موسوم به «نثر مرسل» است. همچنین والاترین آثار منظوم فارسی که با صفت «سهلِ ممتنع» معروف اند، مانند شاهنامه فردوسی و غزلیات سعدی، همواره ساده ترین روش‌های اجرای یک مضمون را از میان چندین روش ممکن،برگزیده‌اند.(واشقانی،1390: 5)

 

·        «تیغِ اوکام» یا «اُستُرهِ اوکام» اصلی منسوب به ویلیام اوکام، منطق‌دان و فیلسوف انگلیسی است. در قرن ۱۴ میلادی ویلیام اوکام اصلی را مطرح کرد که به نام اصل «تیغِ اوکام» شناخته شد. طبق این اصل، هر گاه درباره علت بروز پدیده‌ای دو توضیح مختلف ارائه شود، در آن توضیحی که پیچیده تر باشد احتمال بروز اشتباه بیشتر است و، بنابراین، در شرایط مساوی بودن سایر موارد، توضیح ساده تر، احتمال صحیح بودنش بیشتر است.(مگی، کامشاد، 1386: 75) صورت نخستین این مهاد در لاتین چنین است: Numquam ponendo est pluritas sine necessitate ترجمه آزاد آن در فارسی می‌شود: «در توضیح و توصیف، بخش‌های ناضروری را حذف کن». ولی صورت متداول‌ترش چنین است: میان دو نگره که توان توصیف و پیش‌بینی یکسانی دارند، ساده‌ترین را بگزین. در این‌جا منظور از «ساده‌ترین» نگره، نگره‌ای است که کم‌ترین انگاشت‌ها در آن به کار رفته باشد. بدین ترتیب در مواقعی که باید برای چیزی توضیحی پیدا کنیم، باید همیشه حداقل فرض‌های لازم را به کار بگیریم. بدون ضرورت نباید وجود چیزی را مسلم فرض کرد. در نگاه اول شاید نامعقول به نظر برسد که بگوییم احتمال درست بودن توضیحات ساده تر بیشتر از پیچیده ترها است؛ اما چنین است. البته شرط «مساوی بودن سایر موارد» هم در این میان اهمیت زیادی دارد.

به طور کلی تغییرات درونی که در حوزه‌های مختلف زبان تجلی می‌کنند، شامل دگرگونی‌های آوایی، دگرگونی‌های دستوری و دگرگونی‌های واژگانی هستند. سرعت تغییرات زبانی در زمینه‌های گوناگون آوایی یا تلفظی، دستوری و واژگانی یکسان نیست. زبانشناسان تغییرات آوایی را به چند دستة همگونی، حذف واج ها، افزایش واج ها و قلب یا جابه جایی تقسیم می‌کنند. تغییرات دستوری زبان معمولاً محدود هستند و اغلب با تغییرات واژگانی تلفیق می‌شوند. تغییرات واژگانی گسترده‌تر و آشکارتر از دیگر تحولات زبانی هستند.

ضیاءِ موحّد[1] گوید: «معتقدم ادبیات دو گونه متحول می‌شود: یکی از بیرون و دیگری از درون. دگرگونی از بیرون تاثیراتی است که از ادبیات کشورهای دیگر گرفته می‌شود. تمام شاعران کشورهای مختلف از یکدیگر متاثر هستند. ما این تاثیر از بیرون  را  در گذشته هم داشتیم. شاعران ما از ادبیات عرب و ادبیات ایران‌باستان تاثیر پذیرفته‌اند. فرهنگ‌ها روی هم تاثیر می‌گذارند. مثل همان تاثیراتی که می‌گویند شاملو از شعر لورکا گرفته است. یکی هم تاثیر درونی است که مربوط به ذات زبان است. این تاثیر دیگر خاصیت خود زبان است. مثل تاثیر زمین روی جریان آب است. آب بنابر ماهیتش راه خود را در زمین پیدا می‌کند.  شما در شعر نو  می‌بینید که وزن فارسی دارد راه خودش را می‌رود. قافیه هم اگر به شکل مناسب و نه به شکل قدیم و تحمیلی عمل کند یک نقش جدید به‌خود می‌گیرد که نیما به آن اشاره می‌کرد. یعنی قافیه از ذات متن بیرون می‌آید نه اینکه از بیرون تحمیل شود. در شعرهایی که به آن «لایت ورس» light verse گفته می‌شود، قافیه بسیار اهمیت دارد. مثلا در شعر «حلال‌زاده» داستان یک کارمند عادی روایت می‌شود. در آن شعر قوافی از دل مطلب بیرون می‌آید. وقتی در شعر می‌خوانید: «دو بار شام/ سه بار آمستردام» در واقع بیان یک تناقض است و یک از شرق به به غرب رفتن. یا در جایی که نوشته‌ام: «به وقت به دنیا آمد/ به وقت زن بُرد/ حلال‌زاده/ به وقت هم مُرد» این قافیه بُرد و مُرد زنگ مطلب است به قول نیما. اینجا قافیه کار می‌کند، چون از دل مطلب بیرون آمده است. اینها تحولات درونی و بارهای اضافی است. اینها بارهایی است که از داخل زبان می‌جوشد و در ترجمه اغلب از بین می‌رود. در شعر قدیم باید شاعرانی قوی مثل حافظ و سعدی باشند که ما نفهمیم برای قافیه بوده که مضمون‌ها را ساخته‌اند. آنهایی که از حافظ و سعدی تقلید کرده‌اند کسانی بوده‌اند که به راحتی می‌توانید بفهمید قافیه را در نظر داشته‌اند و به همین دلیل هر بیت غزل آنها  مربوط به مساله‌ای جداگانه است. ضمنا در مورد حافظ که می‌گویند غزلش به اصطلاح «پاشان» است، یعنی وحدت ندارد باید بگویم کمی اغراق شده‌ است. بسیاری از غزلیات حافظ یک تم واحد دارند و این طور نیست که هر بیتش مساله متفاوتی باشد.برای مثال،سعدی از این نظر از حافظ منسجم‌تر است، چراکه غزلیاتش عاشقانه می‌ماند. ولی حافظ گاهی صحبت از عشق می‌کند،گاهی صحبت از ریاکاری، یک جا صحبت از ظلم ظالم  و یک جا صحبت از بی‌وفایی دنیا. اینها همگی در یک فضا نیستند». (فرهیختگان،1393: 6)

از دیگر عواملی که علاوه بر «کم کوشی» بر تحوّلات درونی زبان موثّر است، «همگونی» می باشد. این عامل در اصطلاح vowel harmony نامیده شد. «هماهنگی واکه‌ای» ویژگی‌ای آوایی در برخی زبانها است که محدودیت‌هایی در تلفظ و گویش واکه‌ها ایجاد می‌کند. برای نمونه، این ویژگی زبانی مانع از آمدن حروف صدادار کشیده (آ-ای-او) و کوتاه (اَ-اِ-اُ) در یک واژه می‌شود؛ این بدین معنیست که در اینگونه زبانها یا باید تمام حروف صدادار یک واژه کشیده باشند و یا کوتاه. مثلاً در زبان آذربایجانی و ترکی استانبولی صالِح تبدیل می‌شود به صالیح یا دانِش دانیش یا اَلله آللاه. البته این ویژگی در واژگان چندهجایی(چند سیلابی) بویژه در هجای آخر، همیشه رعایت نمی‌شود. در مورد برخی لغات غیر ترکی که از زبانهای دیگر، بخصوص از زبانهای فارسی و عربی وارد ترکی شده، امکان دارد هماهنگی اصوات انجام نشود. زبان هایی که در این گروه قرار می گیرند عبارتند از:

1.       زبان جغتایی  .زبان چوکــچی  .زبان چوواشی  .زبـان خانتی .زبان سوتو

2.       زبان فنلاندی  .زبان قرقیزی  .زبان قزاقی  .زبان اودمورتزبان کومی  .زبان لینگالایی

3.       زبان مانـسی  .زبان مجـاری  .زبان وورو  .زبان یـاکوتی  .زبان‌های اغـوز  .زبان اویـغوری

4.       زبان ایگبو  .زبان باشقیری  .زبان تاتاری  .زبان ترکی استانبولی .زبان تلگو.  زبان تولو.  زبان کومی

حال این موضوع را در زبان فارسی بررسی می کنیم. هم گونی(همگونی) یکی دیگر از عواملی است که خواسته یا ناخواسته، بر اثر تلفّظ سریع کلمات یا اختلافات لهجه ای یا عوامل دیگر موجب تغییر یا تحوّل کلمات بدین صورت گردیده است. برای روشن شدنِ مطلب به نمونه زیر توجّه کنید:

لهجه تهرانی از لحاظ استفاده از هماهنگی واکه ای با لهجه های دیگر فارسی(اصفهانی شیرازی ،مشهدی و گویش لری)متفاوت است، به عبارتِ دیگرعلاوه بر عوامل درون زبانی و زبانشناختی ،عواملی برون زبانی مانند بسامد عنصر زبانی مربوط، اعتبار، در معرض رسانه های گروهی بودن یا نبودی ، اینکه لهجه مربوط به عنوان زبان دوم فرا گرفته شده یانه رسمی یا غیر رسمی بودن بافت هم در استفاده از هماهنگی واکه ای دخالت دارند.براین اساس، نتیجه ای که به دست می آید،ر اینست که؛ واقعیت های زبانی و زبانشناختی ، تاثیرات هستند نه عوامل.( افخمی، علی و باقرزاده کاسمانی، مراد، 1386، 1)

آری؛ گاهی یک همخوان در هم نشینی با همخوان دیگر، پاره ای از مختصات آوایی خود را از دست می دهد و بجای آن مختصات آوایی همخوان مجاور را به خود می پذیرد . به این فرایند «هم گونی» می گویند که مشتمل بر انواع ذیل است :

-         همگونی کامل چنانچه فرایند همگونی موجب شود که یکی از همخوان ها عینا به  صورت همخوان دیگر در آید، به آن همگونی کامل می گویند مانند(از سر)تبدیل می شود به(اسّر).

-         همگونی ناقص اگر همگونی موجب همانندی کامل دو همخوان نگردد آن را همگونی ناقص می گویند مانند شنبه تبدیل می شود به شمبه.

-         همگونی پیشرو از دو همخوان همنشین، آن همخوانی که جایگاه نخستین را اشغال کرده ثابت و بدون تغییر می ماند و همخوانی که در جایگاه دوم قرار دارد دستخوش همگونی می شود مانند دسته تبدیل به دسّه می شود.

-         همگونی پَسرو از دو همخوان همنشین، آن همخوانی که جایگاه دومین را اشغال کرده ثابت و بدون تغییر می ماند و همخوانی که در جایگاه نخستین قرار دارد دستخوش همگونی می شود مانند بدتر تبدیل می شود به بتّر.

-         همگونی صامت با مصوت نوعی همگونی که بین یک همخوان و یک واکه همنشین بروز  می کند مانند (گیر و گور) و (کم و کام)

-         همگونی مصوت با صامت ممکن است مشخصه ای از یک صامت به مصوت مجاور آن کشانده شود از جمله دماغی شدن مصوت ها پیش از صامت های دماغی مانند جنگ، رنگ، زنگ

-         همگونی صامت با صامت مانند بدتر تبدیل به بتّر، از سر به اسّر، آب پز به آپّز، انوار به اموار، انبار به امبار

-         همگونی مصوت با مصوت (بِدو تبدیل  به بودو) و (بِکن تبدیل به بُکُون) یا (بخور به بُوخُور)

-         همگونی دو سویه یا آمیزه ای بر اثر آن دو صدای مجاور به طور متقابل بر یکدیگر تاثیر می گذارند و دو مورد تبدیل صورت می گیرد. مانند (مسجد تبدیل به مچّد) در این مثال س و ج هر دو تبدیل به چ شده اند، (پنج تا به پَیشتا) در این مثال ن و ج تبدیل به ی شده اند (حقّ شناس، 1392: 25)

عواملِ بیرونی دگرگونیِ زبانِ فارسی

2-    عواملِ بیرونی: این دستهِ از عوامل خود به دو دسته دیگر منقسم می شود، یکی؛ عواملِ کهن (از آغاز تا پارسیِ میانه) و دیگری؛ عواملِ نُوین (از پایانِ پارسیِ میانه تا کنون) .

عواملِ کهن دگرگونیِ زبانِ فارسی

زبان فارسی شعبه ای از زبان موسوم به هند و اروپایی است که یکی از شعب اصلی آن هند و ایرانی یا آریایی بوده است و در مسیر تکاملی خویش نخست وارد دوره ی پارسی باستان شده است که اقوام ماد و سپس هخامنشی بدان زبان تکلم می کردند.این زبان با حمله ی اسکندر دستخوش تغییر و تحولاتی می شود تا مرحله ی زبان پارسی میانه که آن را به دو دسته پارتی و پارسی یا پهلوی اشکانی و پهلوی ساسانی تقسیم می کنند. زبان پهلوی ساسانی با حمله ی اعراب به ایران از رونق اولیه اش کاسته شد. آمیختن با خط و زبان عربی آن را به مرحله ی دیگری کشاند که در بخش عظیمی از فلات ایران رایج شد. با تحولات قرن اخیر و تماس های مکرر فرهنگ شرق با غرب، زبان دری نیز با اندکی تحول وارد دوره ی نوینی گشت که آن را «فارسی امروز» نامیده اند و برخی آن را همان فارسی دری می دانند. زبان رایج در افغانستان امروز و تاجیکستان نمونه های دیگری از فارسی دری هستند که تفاوت هایی با فارسی امروز دارد. زبان پارسی ریشه در پارسی میانه دارد و پارسی میانه ریشه دارد در پارسی باستان.  از ایرانی باستان، زبان‌های زبان اوستایی، سغدی، مادی، پارسی باستان و سکایی پدید آمدند. این زبان‌ها کمابیش هم‌هنگام بوده‌اند و بر یکدیگر پیشینگی نداشتند. در زمان هخامنشیان، پارسی باستان، زبان رسمی‌ امپراتوری می‌شود. زبان فارسی، شامل سه زبان است : پارسی باستان ، پارسی میانه(پهلوی)، و پارسی نو (فارسی بعد از اسلام)، و چون مطلقاً فارسی گویند مراد زبان اخیر است . ابن الندیم از عبداﷲبن مقفع حکایت کند که لغات فارسی شش است : فهلویه (پهلوی)، دریه (دری)، فارسیه (زبان مردم فارس)، خوزیه(زبان مردم خوزستان)، و سریانیه . فهلویه منسوب است به فهله (پهله) نامی که بر مجموع شهرهای پنجگانه اصفهان و ری و همدان و ماه نهاوند و آذربایجان دهند.  (ابوالقاسمی، 1374، 26)

 

پارسی باستان زبان مادری و زبان میهن اصلی خانواده و دودمان هخامنشی بوده‌است. نخستین یافته‌های نوشتاری از این زبان، سنگ‌نبشته بیستون است که پیشینه آن به سده ششم پیش از میلاد برمی‌گردد . دبیره پارسی‌ باستان، میخی بوده‌است که به نظر می‌رسد در زمان هخامنشی دبیره رایج در میان هیچ گروهی از مردم نبوده‌ است و تنها دبیره‌ای ادبی برای نوشتن سنگ‌نوشته‌ها بوده‌است. دوره باستان که از آغاز تا فروپاشی‌ شاهنشاهی هخامنشی، تقریباً از سده بیستم تا حدود چهارم و سوم پیش از میلاد را دربرمی‌گیرد. از زبان‌های ایرانی باستان چهار گویش آن شناخته شده‌است: مادی، سکایی، اوستایی و پارسی باستان. از زبان مادی و سکایی که یکی در غرب ایران و منطقه فرمانروایی ماد و دیگری در شمال، از مرزهای چین تا دریای سیاه، از جمله بین اقوام پارت و ساکنان سغد، رایج بوده، تنها واژه‌ها و عبارت‌هایی در نوشته‌های دیگران برجای مانده‌است. اما از زبان‌های اوِستایی و پارسی باستان مدارک بسیار در دست است. زرتشت کتاب خود را به زبان اوِستایی نوشته‌است .(راشدِ محصّل، 1380، 17)

 

از قدیم ترین زمان ها که اقوام مختلف به جمع و تدوین قواعد زبان و ثبت تلفظ و معنی کلمات پرداختند، همه بحث های ایشان مبتنی بر یک اصل بود که آن را مسلّم می پنداشتند و هیچ کس در درستی آن تردیدی نداشت، و آن اصل این بود که «زبان صورت واحد ثابتی دارد...».(ناتل خانلری، 1365: 70) این صورت ثابت را، چه در مفردات و چه در ترکیب الفاظ، از روی شیوه استعمال آنها در آثار ادبی یا دینی که متعلّق به زمان معیّنی بود به دست می آوردند. علمایِ اسکندریه به منظومه های رزمیِ«هومر» و شاعران دیگرِ یونان قدیم را میزان و مقیاس فصاحت قرار دادند و چون زبان این نوشته ها در زمانِ ایشان کهنه شده و تغییراتی یافته بودکوشیدند تا قواعدی وضع کنند که معاصران خود را به پیروی از شیوه ایشان وا دارند.(همان: 70) بعدها رومیان این شیوه تحقیق را از دانشمندان اسکندریه آموختند و بر زبانِ خود منطبق کردند، و قواعد دستورِ زبان که به این طریق و بر این پایه و اساس به وجود آمد از زبان لاتینی به ملت های اروپائی منتقل شد، و مبنایِ علمی قرار گرفت که به همان لفظِ یونانی"گرامر" خوانده شد. در مشرق زمین نیز علّت و مبنای پیدایش قواعد زبان همین بود. هندوان کتاب مقدّسی داشتند که «وِدا» خوانده می شود. متن این کتاب مربوط به زمانی کهن بود و بر اثر تحوّل زبان، اندک اندک تلفظ درست الفاظ و فهمِ معانی آنها برای مومنان دشوار می شد. دانشمندان هندی خواستند «زبانِ مذهبی» خود را به صورت اصلی نگه دارند و به این سبب به ضبط و وضع قواعدی پرداختند تا زبان را از تغییری که در ایشان «فساد» شمرده می شد حفظ کند.(همان: 71)

 

در زبانِ عربی هم علوم لغت و صرف و نحو به همین علّت و با همین نیّت به وجود آمد... این اختلاف در تلفّظ در نظر عرب ها گناهِ نابخشودنی بود. روایت کرده اند که مردی در پیشگاه پیامبر(ص) لفظی را به غلط به کار برد. پیغمبر به یاران فرمود: «برادرتان را راهنمائی کنید که گمراه شده است.» همچنین نوشته اند که دبیری از جانب ابوموسی اشعری نامه ای به عمر نوشت که در آن خطایی لفظی بود. عمر در پاسخ نوشت که «دبیر را یک تازیانه بزن.» سپس چون این گونه غلط ها مکرّر شد و پیشوایان اسلام بیم داشتند که مومنان کتابِ آسمان(قرآنِ کریم)را به غلط بخوانند، دانشمندان را به تدوین کتاب های لغت و قواعد صرف و نحو اشاره کردند. (همان: 71)

 

 البتّه در هر زبانی صورت های متداول دیگر نیز وجود داشت که روستائیان و طوایف مختلف هر ملّتی به آن گفتگو می کردند. عالمان صرف و نحو گفتند که این لهجه ها «صورتِ فاسدِ زبانِ اصلی» است و کسانی که آنها را به کار می برند مردمی فرومایه و عامی و نادانند. به این طریق در میان هر قومی یک زبانِ رسمی یا ادبی بوجود آمد که به آن می نوشتند و می کوشیدند که به همان نیز سخنِ بد بگویند و قواعد آن را می آموختند؛ و در کنار این زبانِ ادیبانه، همیشه چنین زبان دیگر متداول بود که ادیبان آنها را هیچ درخورِ اعتنا نمی دانستند تا مورد تامّل و تحقیق قرار گرفت.این شیوه تفکّر تا یکی دو قرن پیش در همه جهان رواج داشت. آنچه سبب شد که این اندیشه دیگرگون شود، «آشناییو ارتباط»ی بود که ملّت های مختلف از آغاز قرن نوزدهم با یکدیگر یافتند... نتیجه ای که از این اکتشاف و تحقیق به دست آمد این بود که هیچ یک از زبان هایِ ادبی که دانشمندان می شناختند، و قواعد آنها را مدوّن کرده بودند و برای اثبات اصالتِ آنها دلیل و بُرهان می جستند صورتِ اصلیِ زبان نیست؛ بلکه بسیاری از آنها اصلِ واحد دیگری داشته اند که نمی شناسیم؛ و آنچه باقی است صورت های دیگرگون شده آن اصل است. پس این صورت ها نیز دستخوشِ تغییر است و کوششِ ما در اینکه آنها را به یک حال و یک صورت حفظ کنیم، رنجِ بیهوده است.(همان: 72و73)

 

پیش از آنکه زبانشناسی به وجود بیاید علمای صرف و نحو بعضی تغییرات جزئی را که در طیّ زمان در زبانِ ادبی روی می داد، زیرِ عنوان«استثناء» و «شاذّ» و «نادر» ذکر می کردند و علّت آنها را «کثرتِ استعمال» می شمردند و به این طریق هیچ قاعده و قانونی برای اینگونه تغییرات نمی شناختند.(همان: 73) در نتیجه این اصلِ تاریخی، «انحراف از اصل، یا تغییر یکی از صورت های زبان، خطا و غلط شمرده نمی شود؛ همچنان که در امور طبیعی تبدیل ماده ای دیگر یا تحوّل سلول زندهای  از صورتی به صورتِ دیگر، نتیجهِ خطای آن مادّه یا آن سلول فاسد شدنِ آنها نیست، بلکه«معلولِ قوانین ثابتی است.»(همان: 74)

برای مثال، عبارتی از سنگ نوشته های شاهانِ هخامنشی:            « بَگَ وَزرَکَ  اَهورَمزدا ... هِیَ شِیانِم اَداَ مَرتیِ یَهیاَ »

·        کلمه «بَگَ» متروک و خدا به جایِ آن معمول شده و همچنین کلمه «اَداَ» در معنی آفریدن و خلق کردن منسوخ گردیده و کلمه«آفرید» به جایِ آن به کار رفته است.(همان: 74).

زبان فارسی، مانند همه زبان های دنیا مشمول تحوّل قرار می گیرد. کلمات از آغاز، وسط و پایان تحوّل می یابند. تحوّل پایانی و میانی کلمات رایج تر از تحوّلات آغازی هستند. این تحوّل در گذر از فارسی باستان به فارسی دریّ نیز دیده می شود، مانند «هَشاگِرد» که در فارسی به «شاگِرد» بدل شده است.(اشرفِ صادقی، 1386: 1)

 

عواملِ نوین دگرگونیِ زبانِ فارسی

با مرگ یزدگرد سوم در سال‌651  میلادی و سرنگونی دولت ساسانی، ایران جزیی از دولت اسلامی شد تا اینکه در سال 867 میلادی(254 هجری قمری) یعقوب لیث صفار دولت مستقل ایران را در شهر زرنج سیستان تأسیس کرد و زبان‌ فارسی دری را زبان رسمی اعلام کرد که‌ این رسمیت تاکنون ادامه دارد. در فاصله میان سقوط ساسانیان و تأسیس دولت صفاری و زبان علمی زرتشتیان‌ فارسی میانه زرتشتی و زبان علمی مانویان‌ فارسی میانه مانوی و زبان علمی ایرانیان‌ مسلمان عربی بود. زبان فارسی دری(دری یعنی رسمی و درباری)دنباله فارسی میانه زرتشتی است‌ که از زمان یعقوب لیث صفار زبان رسمی‌ ایرانیان مسلمان شد و بتدریج جایگزین‌ دیگر زبانهای ایرانی مانند سغدی، خوارزمی و بلخی گردید و در منطقهء وسیعی‌ از هندوستان تا اروپا و از دریای خوارزم تا خلیج فارس رایج شد.زبان فارسی برای‌ نگارش،الفبای عربی را به خدمت گرفت و با ایجاد تغییراتی در آن این الفبا را برای‌ نگارش زبان فارسی،مناسب ساخت و آن‌ را به الفبای فارسی تبدیل کرد. قابل ذکر است که رواج فارسی در دولت مغولی هند که تا سال1275  هجری‌ رواج داشت سبب شد زبانی بوجود آید به‌ نام زبان اردو که اکنون زبان کشور پاکستان است. هم اکنون زبان فارسی و مشتقات آن در تعداد قابل توجهی ازکشورهای منطقه نظیر افغانستان، تاجیکستان،پاکستان و ... رواج دارد[2].(تفضّلی، 1378: 15)

در اینجا لازم است چگونگی حمایت از زبانِ فارسی و علل تحول در زبان و خط فارسی امروز مورد بررسی قرار دهد:

أ‌)        جاودانگی زبان فارسی: ژیلببر لازار هنگام بررسی شکل گیری زبان فارسی می گوید : «شکل گیری زبان های ملی همواره روندی  پیچیده دارد. به ویژه هنگامی که با زبان معتبر یک تمدن و فرهنگ مواجه باشیم» (لازار، 1386: 1) یکی از نقاط قوت زبان فارسی ، این است که این زبان معرّف یک فرهنگ شناخته شده است. بدیهی است ، زبانی که چنین پشتوانه ی فرهنگی استواری داشته باشد، از بین نخواهد رفت . زبان فارسی حداقل در دو آزمون دشوار ، به واسطه ی همین پشتوانه ی استوار فرهنگی ، جاودانگی خود را نشان داده است: نخست یورش اعرابِ مسلمان و چیرگی آنها بر ایرانیان با اینکه موجب شد تا با گذشت یک قرن ، ایرانیان به زبان عربی شعر بگویند و کتاب بنویسند و نسلی ایرانی اما نا آشنا با زبان فارسی پدید آید ، هرگز نتوانست قوم ایرانی را دچار گسستگی فرهنگی کند. و با گذشت سه قرن ، زبان فارسی نه تنها به عنوان ابزاری برای ارتباط های عادی و روزمره تبدیل شد ، بلکه موجب آفرینش یکی از غنی ترین شکل های ادب جهان گردید. دُدیگر ، سیاست فرهنگ زدایی اتحاد جماهیر شوری در دوره معاصر، برای ریشه کن نمودن این زبان از سرزمین تاجیکستان است آنان برای رسیدن به هدف خود ، شهرهای بزرگی چون سمرقند و بخارا را ازحوزه ی زبان فارسی جدا کردند، در تصمیم گیری های سیاسی و فرهنگی و اقتصادی ، ازبک ها را بر تاجیکستان مسلط نمودند ، خط و نگارش فارسی را ابتدا به لاتین و سپس به روسی تغییر دادند ، کهنه سوادانی را که به خط فارسی می نوشتند، تحت تعقیب قرار داده به زندان افکنده و یا کشتند و سرانجام نام زبان فارسی را زبان تاجیکی گذشتند اما هیچ یک از این اقدامات ، نتوانست مانع از آن شود که زبان فارسی در این سرزمین نابود گردد و سرانجام با استقلال جمهوری تاجیکستان زبان و خط فارسی به سرعت در این کشور بالنده شد.(انصاری،1386: 1)

هر زبانی با توجه به ساختار خود ، ویژگی هایی برای واژه سازی دارد ؛ مثلا یکی از ویژگی های زبان عربی ، نداشتن چهار واج(پ ، ژ ،گ ، چ ) است . نبودن این واج ها به زبان عربی این امکان را می دهد که واژه های دخیل را (که معمولا یکی از این واج ها را در خود دارند) با تغییری اندک ، به مجموع واژگان خود بیفزاید، از آن جا که زبان عربی از گروه زبان های سامی است ، یک راه دیگر ساخت واژه در این زبان ، اشتقاق واژه ها بر اساس تغییر شکلی است که به ریشه های سه حرفی یا چهار حرفی داده می شود بنابراین واژه های موجود در این زبان ، نسبت مستقیم با شمار ریشه های ثلاثی و رباعی دارد اما زبان فارسی که از شاخه ی زبان های هند و اروپایی است ، این توان را دارد که با استفاده از روش اشتقاق و ترکیب و تعدد وند ها چندین برابر بیش  از زبان عربی به واژه سازی بپردازد. مثلاً در واژه نامه های عربی واژه «حیوان عادم الفقار» موجود است که در فارسی «نرم تنان » معنی شده است یا واژه «جعل الشهود و جاهاً و المقابله بین اقولهم»، که در فارسی معادل «روبه رویی» معنا شده است.«آکادمی مصر که در تنگنای موانعِ واژه سازی واقع شده است ، چنین نظر داده که باید از بکاربردن قواعد زبان عربی در مورد کلمات علمی صرف نظر کرد و از قواعد زبان های هند و اروپایی استفاده نمود». (حسابی، 1374: 11)

    ب) علل تحول در زبان و خط فارسی : از آنجا که زبان حالتی پویا دارد نه ایستا ، ناگزیر تحول پذیر است. تنها زبان و خط فارسی نیست که با گذشت زمان دگرگون می شود . همه ی زبان ها و خطوط دنیا ویژگی تحویل پذیری دارند. عوامل زیر را می توان از جمله علل تحول در زبان و خط فارسی امروز برشمرد:

1-گسترش وسایل ارتباط جمعی به ویژه شبکه ی جهانی اینترنت ، موجب شده است ایرانیان به ویژه تحصیل کردگان و جوانان ، با انجمن های علمی و دانشمندان و دانشجویان خارجی ارتباط برقرار نمایند . این ارتباط که به زبان و خط انگلیسی برقرار می شود، خود به خود تسلط فارسی زبانان جوان را بر حروف چینی انگلیسی افزایش می دهد و موجب می گردد که آنان ، هنگام ارتباط با فارسی زبانان نیز ، فارسی را با الفبای انگلیسی بنویسند.

·        با ورود پدیده‌های صنعتی و فرهنگی و روابط سیاسی و اقتصادی و فرهنگی و ورود افراد تحصیل کرده از خارج و عوامل جغرافیایی (هم‌مرز بودن) و تابوها و برخوردهای نظامی است تحولاتی در زبان صورت گرفت که  قاعده‌مند است و نمی تواند تصادفی و نامنظّم باشد. تحول قاعده‌مند بخشی از ماهیت زبان و شاید ماهیت خود انسان است. تحول زبان تنها بر اثر نفوذ زبانهای دیگر نیست. بلکه خود زبان نیز تحرکی ذاتی دارد و به اقتضای تغییر نیازهای جامعه، زبان نیز متحول می‌شود. این تحول بسیار کند و تدریجی است. {بخشی از این تحوّلات در بخش درون زبانی(ذاتی) و بخش دیگری نیز در بخش برون زبانیِ آن بررسی می شود.}اما هجوم ناگهانی زبانهای بیگانه بر اثر افزایش قدرت سیاسی و نفوذ آنها از یک سو و تغییر شدید نیازهای اجتماعی از سوی دیگر سیر تحول زبان را در دورة معینی از تاریخ سریعتر می‌کند.
اما علت اصلی ورود واژه‌های بیگانه که یکی از عوامل مهم تحول زبان است، پیشرفت تکنولوژی در جهان می‌باشد که با آنچنان سرعتی ابزار علمی و فنی تولید می‌شود و در سراسر دنیا انتشار می‌یابد که در شمار نمی‌گنجد. این وسایل و ابزارآلات در حین ورود به کشورهای دیگر نام تجاری خود را نیز به همراه می‌برند و با همان نام شناخته می‌شوند. گاهی اوقات در ترجمة کتابهای علمی به خاطر وجود تعداد زیاد واژه‌های فنی مترجمان از یافتن معادل فارسی برای همه آنها عاجز می‌شوند و به علت نداشتن فرصت برای یافتن معادل فارسی مناسب الفاظ اصلی را به همان صورت وارد زبان فارسی می‌کنند. ورود الفاظ و ساختهای بیگانه ممکن است نتایجی از این دست در پی داشته باشد که عبارتند از:
الف- مهجور ماندن و فراموش شدن زبان گذشتگان که موجب قطع رابطه با سنت و فرهنگ است.ب- مختل شدن ارتباط میان مردم از نظر زبانی، یعنی تفهیم و تفهمی که خود پایه تفاهم اجتماعی است .

·        از جمله نتایجی که از طریق پیشرفت های کشورهای جهان، انتقال اندیشه ها، فرارِ مغزها و ... در کشورهای تاثیرپذیر ایجاد شده و همین طور در حالِ پیشروی است، عاملِ «گرته برداری» می باشد. عبارت است از : « نوعی وامگیری زبانی که در آن صورت ترکیبی یا اصطلاحات زبان دیگری، تجزیه می‌شود و برای هر یک از کلمه‌های آن اصطلاح یک معادل قرار داده می‌شود و عبارت به زبان وام‌گیرنده ترجمه می‌شود. برای مثال زمانی که «سیب‌زمینی» وارد ایران شد،واژه‌ای برای نامیدنِ آن وجود نداشت، و برای نامیدن آن اصطلاح فرانسوی «Pomme de terre» را به صورت واژه‌های تشکیل‌دهنده آن یعنی؛ سیب و زمین تجزیه کردند و عبارت «سیب‌زمینی» به جای آن قرار دادند. گَرته‌برداری بسیار پنهان‌تر و پیچیده‌تر از وام‌واژه (گرفتن عین کلمات از زبان بیگانه، مانند: کامپیوتر) است و کمتر مورد توجه ادیبان و حتی زبان‌شناسان قرار گرفته است. در گرته‌برداری برخلاف وام‌واژه‌ها، عین کلمه را از زبان بیگانه نمی‌گیرند بلکه اصطلاح یا عبارت بیگانه‌ای را اخذ می‌کنند و هر کلمه از آن اصطلاح را به زبان خودی ترجمه می‌کنند و بدین ترتیب آن عبارت بیگانه را با استفاده از واژه‌های خودی به‌کار می‌برند. در زبان فارسی بسیاری از واژه‌ها و اصطلاح‌هایی که به امور و چیزهای جدید و معاصر مربوط هستند و در زبان فارسی قبلاً وجود نداشته‌اند، گرته‌برداری از زبان‌های اروپایی(به‌ویژه انگلیسی) هستند. مانند: آسمان‌خراش، بادام‌زمینی، راه‌آهن و ... .البته گرته‌برداری محدود به واژه‌ها و اصطلاحات نیست، بلکه حیطه وسیعتری دارد و به ترجمه، معناکردن، جمله‌سازی، نحوه نگارش، و نحو نیز کشیده می‌شود. مانند آنکه در فارسی گفته می‌شود: «فناوری‌های نو می‌رود که چهره زمین را به کلی دگرگون کند.»، این نوع نگارش (می‌رود که ...) گرته‌برداری نحوی از زبان‌های غربی است که در این مثال باید گفته شود که «فناوری‌های نو نزدیک است که ...».(آرتالو، 1373 : 50-52)

2- بنا به دلایل سیاسی و اجتماعی پس از پیروزی انقلاب اسلامی که این مقاله جای بحث درباره آن ها نیست، ایرانیان بیش از ملت های صاحب فرهنگ کهن دیگر (چین ، ژاپن ، یونان ، مصر و ...) در نقاط مختلف جهان پراکنده شده اند . این پراکندگی و دور بودن از حوزه ی زبان فارسی ، پیامدهایی را برای این زبان به همراه داشته است . بسیاری از کودکان این ایرانیان  در آمریکا ، اروپاو ... در مدارس غیر ایرانی درس می خوانند و پرورش می یابند بنابراین ، فرصتی برای آشنایی با خط فارسی پیدا نمی کنند و تنها ، زبان فارسی را به واسطه ی استعمال در جمع خانواده فرا می گیرند . این گروه از ایرانیان نیز به دلیل نا آشنایی با خط فارسی ، مطالب فارسی خود را به خط انگلیسی در پایگاه های اینترنتی ، نشریات و کتاب ها به ظهور می رسانند . از طرف دیگر،؛ زبان آن ها به دلیل مجاورت با غیر فارسی زبانان به صورتی طبیعی و غیر محسوس برای خودشان و بسیار محسوس برای ما تحول می یابد .

  3- ترجمه ها یکی دیگر از عوامل تحویل پذیری زبان فارسی است بسیاری از اصطلاحات انگلیسی و فرانسوی ( در جریان قرار دادن ، روی کسی حساب کردن ، بی تفاوت بودن و ... ) از طریق ترجمه به زبان فارسی وارد شده اند و امروزه جزیی از زبان فارسی شده اند (گرته برداری معنایی) متاسفانه در بسیاری موارد ، ترجمه ها بر نحو زبان فارسی نیز تاثیر گذاشته اند که از آن جمله می توان به ذکر فاعل همراه با اصطلاح به وسیله در جمله های مجهول اشاره کرد: موش به وسیله ی گربه خورده شد. البته تاثیر ترجمه ها فقط بر زبان فارسی است و در خط تحول ایجاد نمی کند.

4- متاسفانه در کشور ما جای یک نهاد نظارتی که همه ی نشریات و انتشارات را به استفاده از یک شیوه ی مشخص خط فارسی ملزم کند ، خالی است . هر نشریه ای برای  خود یک شیوه ی رسم الخطی خاص پیشه می کند. فرهنگستان ادب فارسی ، علی رغم سابقه ی هفتاد و چند ساله خود هر گز این وظیفه ی نظارتی را عهده دار نشده است . نگارنده بر این گمان است که اگر فرهنگستان به همان اندازه که به واژه سازی می پردازد بر شیوه ی خط فارسی نظارت می نمود ، دستاورد های بهتری برای زبان فارسی به ارمغان می آورد . البته نباید این نکته را فراموش کرد که یکی از دلایل ضعف فرهنگستان ، اختلاف نظر بین علمای زبان و نگارش فارسی است نگاه هر چند سطحی به انواع کتاب های نگارش و ویرایش و املا و دستور زبان ، این اختلاف نظرها را به خوبی نشان می دهد.

5- گسستگی ایرانیان از تمدن و پیشینه ی فرهنگی خود ، بنا به هر دلیلی که باشد زبان و خط فارسی را به ضعف و انحطاط می کشاند . زبان فارسی ، بیانگر یک فرهنگ است علت جاودانگی این زبان نیز به همان پشتوانه ی غنی فرهنگی و باستانی بر می گردد این زبان به خیمه ای می ماند که فرهنگ و هویت ایرانی ، ستون های آن هستند این خیمه زمانی فرو می ریزد که ستون هایش را از دست بدهد. (انصاری، 1386: 2) متاسفانه در سال های اخیر ، بیگانگان تلاش فراوان نموده اند تا فرهنگ ایرانی را که به دلیل آمیختگی دین و ملیت یکی از غنی ترین فرهنگ ها ی جهان است ، وارونه جلوه دهند و ما را قومی بدوی معرفی نمایند اما آنچه بیشتر جای تاسف دارد ، بی توجهی خود ایرانیان به فرهنگ وتمدن باستانی و هویت ملی است بر ذهن کودکانه ی دانش آموزان ما در دوره ی دبستان چند داستان ملی نقش می بندد ؟(جز داستان تولد زال داستان دیگری دیده نمی شود). در برنامه های تلویزیونی چقدر به فرهنگ باستانی  خود پرداخته ایم؟ آیا ملتی که گذشته باستان خود را به فراموش بسپارد ، می تواند حامی زبانی باشد که جزئی جدانشدنی از آن فرهنگ است؟ کدام فرهنگستان در قرن های گذشته زبان ما را از نابودی نجات داده است؟ مسلما آنچه این زبان را محفوظ نگه داشته ، دلبستگی ایرانیان به فرهنگ باستان و ملی در کنار فرهنگ دینی بوده است.

 

پ) چگونه فارسی را پاس بداریم؟ هر چند که پاسداری از زبان و ادب فارسی وظیفه ی همه ی فارسی زبانان است اما بعضی نهاد ها در این پاس داشت وظیفه ی مستقیم دارند. در اساس نامه فرهنگستان زبان و ادب فارسی یکی از وظایف این نهاد چنین برشمرده شده است:«حفظ قوت و اصالت زبان فارسی به عنوان یکی از ارکان هویت ملی ایرانیان و زبان دوم عالم اسلام » اگر این نهاد بتواند در کنار گسترش دامنه ی واژگان ، به این شعار خود جامه ی عمل بپوشد و به اصالت زبان فارسی به عنوان یکی از ارکان هویت ملی بپردازد،بسیاری از نگرانی ها برطرف خواهد شد. یکی دیگر از نهادهایی که می تواند بیش از فرهنگستان در پاس داشت زبان و خط فارسی تاثیر گذار باشد آموزش و پرورش است. برنامه ریزی مناسب آموزشی در جهت شناساندن هویت ملی و آموزش های یکنواخت و منطقی زبان خط فارسی از وظایف آموزش و پرورش است. آموزش و پرورش ما باید در برنامه ریزی درس خود به این نکته توجه کند که دانش آموزان این سرزمین ، دانش را از طریق زبان  خط فارسی فرامی گیرند بنابراین آموزش هر چه دقیق تر زبان و خط ، زیر بنای فراگیری دانش و مهارت است . در این زمینه باید روخوانی درست متن ( روان خوانی) و املا (درست نویسی) به عنوان درس های مستقل و اجباری شمرده شده و برای آنها مثلا نمره حداقل 14 در نظر گرفته شود. سومین نهاد موثر در پاس داشت زبان و ادب فارسی دانشگا ه ها و مراکز آموزش عالی هستند؛ متاسفانه صاحب نظران زبان و نگارش فارسی که می توانند بر همسان سازی خط تاثیر بسیاری داشته باشند ، اتفاق نظر ندارند و هرکدام بر شیوه ی خاص خود پای می افشرند. صدا و سیما نهاد موثر دیگر در اشاعه ی زبان فارسی و حمایت از آن است. این نهاد علاوه بر آن که می تواند در گسترش و یکسان سازی زبان و خط فارسی ایفا ی نقش کند ، می تواند در شناساندن هویت ملی که همانا پشتوانه ی زبان فارسی است نیز موثر واقع شود.  به هر حال هماهنگی بین چهار نهاد یاد شده به صاحبان زبان یک شیوه مشخص در خط و عشق به زبان فارسی به عنوان یک عامل وحدت ملی را القا می کند. (انصاری، 1386: 3)

 

فرهنگستان زبان و ادب فارسی جمهوری اسلامی ایران ، طیّ مجموعه مقالاتی تغییرات اساسی ای را پی گرفته است، که طیّ صد سالِ اخیر در زبان فارسی ایجاد شده است، که بعضی از این تغییرات آگاهانه و بعضی غیرآگاهانه بوده است.ما می‌دانیم که زبان فارسی دائماً در حال تغییر و تحول است. این زبان در قرن‌های مختلف تغییراتی کرده است؛ از جمله در قرن سوم و چهارم و به‌ خصوص بعد از حمله مغول. تغییراتی که در قرن اخیر و به ویژه در 60، 70 سال گذشته در این زبان صورت گرفته است آنها را به 7 گروه تقسیم شده اند ، که عبارت است از:

 

1-     تغییرات آگاهانه جمله‌ای است که فاعل آن بعداً معلوم می‌شود و این ساخت یکی از شیوه‌های نگارش در زبان انگلیسی است و مترجم عیناً همان ساختار زبان انگلیسی را می‌آورد در زبان فارسی. مثلاً می‌گویند: "درحالی‌که می‌لنگید، بهرام از در وارد شد" به‌ جای "بهرام در حالی‌ که می‌لنگید از در وارد شد" یا "بهرام لنگ ‌لنگان از در وارد شد". مثال دیگر به کار بردن اما در وسط جمله است. مثلاً این جمله: "کارمندان همه ساعت هشت سر کار می‌روند، من اما ساعت 9 می‌روم"، در حالی ‌که در زبان فارسی سابقه نداشته ‌است "اما" را در وسط جمله به کار ببریم و گمان می‌کنم اولین بار شاملو بود که در شعری اما را به این سبک به کار برد. گاهی هم این کار توسط مترجمان ناآگاهانه صورت می‌گیرد.

 

2-     ترجمه a یا an از انگلیسی به یک در زبان فارسی است و شاید این جزو اولین اشتباهات دانش‌آموزان در کلاس انگلیسی باشد. مثلاً می‌گویند "This is a pencil" و چنین یاد می‌گیرند که بگویند "این یک مداد است". آن‌ها a را به یک ترجمه می‌کنند، در ‌صورتی ‌که یک ترجمه a نیست و "این مداد است" کافی است.

 

3-     یکی دیگر از مسائلی که ناآگاهانه صورت می‌گیرد کاربرد فعل جمع را برای فاعل غیر ذی‌روح می باشد. چون این مسئله در زبان انگلیسی قاعده است و فکر می‌کنند در فارسی هم بایستی همین طور باشد و اصرار دارند که آن را به ‌صورت یک قاعده دربیاورند.

 

4-     به کار بردن یک کلمه است به ‌جای کلمه‌ای دیگر با یک معنای دیگر یا به ‌صورت دیگر. مثال آن به کار بردن "نظر" است به ‌جای توجه. این کلمه یکی از کلمات پربار فارسی است و بعضی فکر می‌کنند نظر با کلمه توجه مترادف است؛ مثلاً من گهگاه شنیده‌ام و گویا این روزها خیلی هم متداول شده ‌است که می‌گویند "نظر زدن" در حالی‌ که ما در گذشته این لفظ را نداشتیم (چشم زدن را داشتیم). نظر یک مفهوم مثبت است و در تصوف و عرفان هم آن چیزی که باعث رشد می‌شود نظر است: "یا رب نظر تو برنگردد" درحالی‌که چشم ‌زخم و چشم زدن منفی است یا به‌جای اینکه بگویند "من توجه شما را به این موضوع جلب می‌کنم" می‌گویند "نظر شما را به این موضوع جلب می‌کنم".

 

5-     دیگر تعبیرات کلیشه‌ای هستند که ما عیناً آنها را ترجمه می‌کنیم؛ مثلاً می‌گویند "این یک چیز است و آن یک چیز دیگر" که امروز هم خیلی متداول شده ‌است در حالی ‌که اگر شما در متون فارسی دوره قدیم نگاه کنید همیشه می‌گفته‌اند "این یک چیز دیگری است و آن چیز دیگر" یا "این دیگر است و آن دیگر". تفاوت در به کار بردن دیگر است که آن را در هر دو لنگه به کار می‌بردند.

 

6-     تعبیر لفظ one در انگلیسی بجای یک در فارسی، یکی از نکاتی که شاید مترجمان به آن توجه نمی‌کنند. one در زبان انگلیسی نقش‌های مختلف دارد که بعضی از آنها را نمی‌توانیم در زبان فارسی به یک ترجمه کنیم اما مترجم به ‌صورت مکانیکی هر جا که one می‌بیند آن را به یک ترجمه می‌کند و ما به ‌تدریج نقش‌هایی را که one در زبان انگلیسی دارد، در قالب لفظ یک به فارسی منتقل می‌کنیم و انتظار داریم که دیگران هم آن را به این صورت به کار ببرند. شاید مترجمان فکر می‌کنند تنوع و نوآوری خوب است یا فکر می‌کنند واژه‌ای یا اصطلاح و عبارتی عربی است و باید فارسی به جایش بگذارند و در اغلب اوقات توجه نمی‌کنند که لفظی را که دارند به کار می‌برند دقیقاً مترادف نیست. مثلاً مُد شده ‌است که به ‌جای به هر صورت یا به هر وجه می‌گویند به هر شکل. شاید به دلیل اینکه فکر می‌کنند صورت یعنی رو و بنابراین شکل دقیق‌تر است. برای مثال، به کار بردن لفظ "توانمند" به ‌جای "توانا" تاکید کرد: توانا از قدیم در زبان فارسی بوده: "توانا بود هر که دانا بود" ولی الآن کمتر کسی آن را به کار می‌برد به ‌خصوص در مواقعی که می‌خواهند یک مقداری شیک باشند لفظ توانا را به کار نمی‌برند و به‌ جایش توانمند را به کار می‌برند. اشکال این کار در این است که شما یک لفظ را که سابقاً در زبان فارسی جاافتاده و پدر و مادردار بوده ‌است کنار گذاشته‌اید و لفظی را که برای یک معنای خاص‌ قرض شده بوده، به‌ جای آن گذاشته‌اید و به ‌کلی غرض اولیه را نقض کرده‌اید.

 

7-     نکته دیگر تمایل به زیاده‌گویی است. مثلاً در جمله "این یک مسئله مهمی است" یک جمله زائد است. یا مثلاً مشکل را وقتی ‌که مفعول آن دور می‌شود و گاهی اوقات می‌بینم دو تا را در یک جمله به کار رفته ‌است؛ مثل اینکه اوّلی زیاد افاقه نمی‌کند و مجبور می‌شوند یکی دیگر بگذارند و این قبیح‌ترین نوع حشو است. نمونه دیگر فراموش شدن معنای اصلی یک لفظ است مانند دست زدن و کف زدن. کف زدن تعبیر درستی است در حالی ‌که دست زدن معادل touch انگلیسی است و معنای دیگری دارد. گمان می‌کنم این تغییر از آنجا شروع شده ‌است که خواننده‌ها با عبارت "دست، دست" از شنونده‌های خود می‌خواستند که کف بزنند.

 

8-     تقوایِ زبانی نیز از جمله عوامل ایجاد تغییر در زبان است. مثلاً به کار بردن افعال داشتن و نمودن به‌جای کردن (نجفی، 1391: 183)، یا به کار بردن سینه به‌ جای پستان که بسیار غیرعلمی است و یا پوست کردن به‌جای پوست کندن. تمام این مثال‌ها ایجاب می‌کند که تمام تغییراتی را که دارد در زبان فارسی صورت می‌گیرد، اصلاح کنیم. ما باید این تحولات را تقسیم‌بندی و شناسایی کنیم. این تحولات در هر زبانی در دنیای امروز صورت می‌گیرد و بسیاری از آنها باعث ابهام می‌شود. به ‌هر حال زبان هرچه صحیح‌تر باشد و به اصل خودش نزدیک‌تر باشد، سالم‌تر است. (خبرگزاری مهر به نقل از فرهنگستان زبان و ادب فارسی جمهوری اسلامی ایران)

 

 

 

نتیجه گیری:

چنانکه در طیّ پژوهش به مشاهده کردیم، زبان در حال تحوّل و بعضی عواملِ دخیل در این امر سرعت آن را روبه فزونی داده و خظرات بیشتری را بر زبان فارسی تحمیل می کنند. یکی از این عوامل ورود واژه های بیگانه به ویژه عربی و ترکی و انگلیسی و فرانسوی و ... است .علت ورود واژه های بیگانه در داخل زبان به عواملی چون برتریهای فنی و علمی، اشتراکات مذهبی، نزدیکی زبانها به یکدیگر، روابط اقتصادی، سیاسی، افراد تحصیلکرده در خارج از کشور، حس برتری جویی، یادگیری زبان و... مرتبط است.اما امروزه یکی از مهمترین دلایل هجوم واژگان بیگانه بویژه واژگان زبان انگلیسی، تمایل به یادگیری و استفاده از این زبان است. البته درعصر حاضر آموزش زبان به مثابه یک ابزار جنگ نرم  به شمار میرود و صرفاً  به منظور ارتباط متقابل نیست. پس بهتر است فرهنگستان زبان و ادبیات فارسی ایران به دادِ زبانِ مادرمان برسد، و آن را از منجلاب واژگاه بیگانه بیرون آورد.

زبان و ادبیات فارسی سرشار از مضامین ادبی، عرفانی، اخلاقی، تاریخی، فرهنگی و هنری است و آن را باید کلید ورود به فرهنگ و هنر ایرانی، اسلامی و انقلاب اسلامی دانست. بیشک هر فردی که بتواند به زبان فارسی صحبت کند و بنویسد  علاقه مند خواهد بود با محتوا و ادبیات غنی زبان فارسی آشنا شود.  از سوی دیگر، ادبیات فارسی از دیرباز در مشرق زمین جایگاه والایی داشته است و در ماوراءالنهر، آسیای صغیر و تا حدودی در بالکان و بویژه در شبه قاره هند، جزئی از فرهنگ ادبی به شمار میرفته است. با توجه به مضامین و مفاهیم بالای ادبیات فارسی علاقه مندان بسیاری  در سرتاسر جهان به  خواندن و درک  ادبیات فارسی تشویق و ترغیب میشوند. چنانکه مقام معظم رهبری در دیدار با اعضای گروه ادب وهنر صدای جمهوری اسلامی ایران در 5 اسفند 1370 با اشاره به جایگاه ادبیات فارسی در خارج از مرز و بوم ایران، یکی از راه کارهای حفظ و گسترش زبان فارسی را از طریق گسترش ادبیات ذکر کردند:«ادبیات، فقط یک سرگرمی و یک امر تشریفاتی و زایدهای در زندگی نیست؛ بلکه یک چیز ضروری است. فرض بفرمایید ما امروز مایلیم که آن ملتهایی که در اطراف عالم با فرهنگ و ادبیات ایرانی آشنا بودند، این ارتباط و اتصالشان محفوظ بماند.میدانید که استعمار دهها سال متمادی- شاید در بعضی جاها قرنها- تلاش کرد تا آثار فرهنگ ایرانی را که در خیلی از نقاط دنیا وجود داشت، بزداید؛ مثلاً در هند این معنا کاملاً واضح است...».

در این دوران که زبان ما در معرض تمامی معضلات اجتماعی، فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و ... قرار گرفته و در آینده به مشکلی بزرگ تر تبدیل خواهد شد، یک فرهنگستان قوی، حمایت از استفاده از کلمات فارسی سره، بکار بردن درست واژگان با توجّه به معنی، تالیف منابع آموزشی در تمامیِ مقاطع تحصیلی و ... می تواند، این مشکل را از سر را بردارد.

 

هادی دهقانیان نصرآبادی

زمستانِ 1393

 

 

 

 

منابع و مآخذ:

 

1-    آرلاتو، انتونی. (1373). «درآمدی بر زبان‌شناسی تاریخی»، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی.

2-    ابو القاسمی،محسن،تاریخ مختصر زبان فارسی،چاپ دوم،تهران،طهوری، 1378.

3-    ابوالقاسمی، محسن: ریشه­شناسی (اتیمولوژی)، تهران: انتشارات ققنوس، چاپ دوم، تهران، 1379

4-    اشرفِ صادقی، علی: تحول کلماتِ فارسی در دوره اسلامی، ادب پژوهی، شماره اوّل، بهار، 1386 

5-    افخمی، علی، باقرزاده کاسمانی، مراد: بررسی جامعه شناختی هماهنگی واکه ای در زبان فارسی، مجله دانشکه ادبیات و علوم انسانی تهران، دوره 58، شماره 4، پاییز 1386  

6-    امین، سید حسن: سلامان و ابسال در چهارده روایت، انتشارات دائره المعارف ایران شناسی، تهران، 1383

7-    امین، سید حسن: دانشنامه شعر، انتشارات دائره المعارف ایران شناسی، تهران، 1387

8-    انصاری، حسن: زبان فارسی از جاودانگی تا تحول،1386

9-    بهار، محمد تقی: سبک شناسی ، جلد یک ، تهران ، انتشارات پرستو ، چاپ چهارم ، 1355

10-برادران نصیری، همایون: سیر تحول خط و زبان در ایران‌ از سنگنبشته‌های میخی هخامنشی تا الفبای فارسی امروز، 1391

11- بشیرنژاد،حسن: زبانهای محلی ایران و خطر انقراض.مجله فرهنگ مردم ایران،شماره ۵ و ۶، 1383

12- تفضلی،احمد: تاریخ ادبیات ایران‌ پیش از اسلام،به کوشش ژاله آموزگار، تهران،انتشارات سخن،1378

13- حسابی ، محمود: توانایی زبان فارسی در واژه سازی، دوماهنامه طلایه ،مهروآبان 1374

14- حق شناس، علی محمّد: آواشناسی(فونتیک)، نشرِ آگه، چاپ ششم، تهران، 1392

15- راشد محصّل،محمد تقی: کتیبه‌های‌ ایران باستان،چاپ سوم،تهران،دفتر پژوهشهای فرهنگی،1380.

16- رواقی ، علی : زبان فارسی فرارودی [تاجیکی] ، تهران انتشارات هرمس ، چاپ اول 1383

17- روبینز، آر.اچ: تاریخ مختصر زبان شناسی، ترجمه علی محمّد حق شناس، نشر مرکز دانشگاهی، تهران، 1370

18- زهراکار، کیانوش: مروری بر همگرایی و تغییر زبانی در گویش لُری فئیلی، دانشگاه خوارزمی، 1392

19- لازار، ژیلبر : شکل گیری زبان فارسی ، ترجمه ی مهستی بحرینی ، تهران ، انتشارات هرمس چاپ اول 1384

20- مگی، برایان: سرگذشت فلسفه، ترجمه حسن کامشاد، نشر نی، تهران، 1386

21- ناتلِ خانلری، پرویز: تاریخ زبان فارسی، جلد اوّل، نشر نو، چاپ کتیبه، تهران، 1365

22- نجفی، ابوالحسن: زبان فارسی را دریابیم، متون ادب فارسی و ایین نگارش ، سال دوم فرهنگ و ادب ، چاپ 1368

23- نجفی،ابوالحسن: غلط ننویسیم، مرکز نشر دانشگاهی، چاپ هفدهم، تهران، 1391

24- واشقانیِ فراهانی، ابراهیم: آئین نگارش و ویرایش، نشر فردوس، تهران، 1390

25- وتیگنشتاین، لودینگ: پژوهش های فلسفی، ترجمه فریدون فاطمی،نشر مرکز دانشگاهی، تهران، 1382

26- روزنامه فرهیختگان، ادب و هنر، شماره 1495، 17 مهر 1393.{مصاحبه با دکترضیاء موحّد}

 



[1] - دکتر ضیاء موحد: متولّد ۱۲ دی ۱۳۲۱ در شهر اصفهان، استاد فلسفه و منطق دانشگاه تهران و از شاگران برجسته «پروفسور دبلیو.اچ. هارت»،  مدیر گروه منطق انجمن حکمت و فلسفه ایران، یکی از 100 تن شاعر برجسته جهان. وی علاوه بر چند دفتر شعر، از آثار زیادی در منطق، فلسفه، ترجمه و نیز در زمینه ادبیات منتشر کرده است. ضیاء موحد در نیمه دوم دهه هشتاد با اظهاراتی درباره جلال آل‌احمد و همچنین قالب شعری غزل به چهره‌ای جنجالی در حوزه ادبیات و روشنفکری ایران تبدیل شد

 

[2]- در ایران زبان نخست بیش از ۴۰ میلیون تن فارسی است (بین ۵۸٪ تا ۷۹٪). فارسی زبان نخست ۲۰ میلیون تن در افغانستان، ۵ میلیون تن در تاجیکستان،و در ازبکستان حدود ۷ میلیون است. زبان فارسی گویش‌ورانی نیز در هند و پاکستان دارد (نگاه: زبان فارسی در شبه‌قاره هندوستان). با توجه به رسمی بودن زبان فارسی در ایران، افغانستان و تاجیکستان و تسلط گویشوران سایر زبان‌ها بدان به عنوان زبان دوم روی هم‌رفته می‌توان شمار فارسی‌گویان جهان را حدود ۱۱۰ میلیون تن برآورد کرد.[۱۲] زبان فارسی سیزدهمین زبان پرکاربرد در محتوایِ الکترونیکی (وب) است. (پایگاهِ شورای گسترش زبان و ادبیات فارسیِ جمهوری اسلامیِ ایران) .

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۰۲/۱۵
هادی دهقانیان نصرآبادی

نظرات  (۱)

۲۸ آبان ۹۹ ، ۱۸:۲۲ علی اصغر غفوری

                                            با نام  و یاد خدای بزرگ

 

سلام و درود بر جناب دهقانیان نصرآبادی!

جای خوش‌وقتی بسیار و گفتن آفرین است که دبیر ادبیّات ما چنین کارهایی بکند و دانش و فضیلت خود را گسترش‌دهد. فعلاً با اجازه‌ی شما از مطلبتان برای استفاده‌ی شخصی و مطالعه رونوشت برداشتم. چه شعر خوبی برای پیشانی صفحه‌تان برگزیده‌اید! یکی از شعرهای پرمحتوایی که در جلسات درس بارها گفته‌ام و شرح‌کرده‌ام. برایتان آرزوی سلامت و سعادت دارم. التماس دعا

 

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی