بَهجت، یا بِهجت ؟؟؟
بَهجت، یا بِهجت ؟؟؟
تشابهات اسمی در شعر و نثرفارسی مشکلاتی را به وجود آورده است که کوچکترین آن زایل شدن حق شاعر یا ناثر، و بزرگترینِ آن «سرقاتِ ادبی» است . حتی نظامی گنجه ای نیز با بیان ابیاتی خود را از سرقاتِ ادبی محفوظ داشته و خود را بری از عاریت گرفتن اشعار دیگران دانسته است .
عاریـتِ کَـس نپذیرفـــته ام
آنچه دلم گفت بگو، گـفته ام
(مخزن الاسرار-وحید دستگردی)
نابغه فنون بدیعیِ معاصر، استادِ علّامه جلال الدین همایی می فرمایند : سعدی در گلستان، در حکایت شیّادی که بر گیسوان برتافته بود و دعوی سیادت و شاعری می کرد، و معلوم شد که هر دو دروغ گفته است، می گوید: «شعرش در دیوان انوری یافتند» یعنی اشعار انوری را سرقت کرده و به نام خود خوانده اند.(همایی، 1389: 221)، یا این حکایت را که گویند انوری در بازاری می رفت، ناگاه فردی را دید که بر بلندایی ایستاده و با تخلّص انوریِ ابیوردی شعر می خواند . انوری پس از خاتمهِ سخن نزد شیخ رفت و پرسید یا شیخ! این اشعار که می خوانی از کیست؟ شخ پاسخ داد از من است . انوری تا این بشنید فریاد برآورد که شعر دزد دیده بودیم، امّا شاعر دزد نه.
در اصطلاح علوم بدیعی کلمه ای داریم تحت عنوان «نسخ» که بعضی «انتحال» نیز گفته اند . که «نسخ در اصل،باطل کردن و از بین بردن می باشد و انتحال، به معنی سخنِ دیگری بر خویش بستن. و در اصطلاحِ ادبی آن است که، گفته یا نوشته دیگری را عیناً حرف به حرف و بی کم و زیاد و بدون تصرّف و تغییر-یا با اندکی تصرّف- که از حدود تغییر تخلّص شعری و نام کتاب و مولّف تجاوز نمی کند به خود نسبت دهند ...»(همایی، 1389: 226) . نمونه دیگرش اینست که«شیخی متفلسف یکی از رسایل فلفی گذشتگان را به خود می بست که چون نسخه قدیمش به خطّ مولف یافته شد، رسوایی بار آورد، و اهل خبرت پیش از آن نیز از شواهد احوال یقین داشتند که «انتحال» است . (همایی، 1389: 227).
همزمان با سروده شدن«غزل قصیدهِ» منقب علی(ع) توسّط استاد محمد حسین بهجتِ تبریزی با این مطلع «علی ای همای رحمت تو چه آیتی خدا را/که به ما سوا فکندی همه سایه هما را»، فردِ دیگری نیز همزمان با سرودن این شعر، در شهرِ اردکان مثنوی ای را در مدح و منقب مولا علی(ع) با مطلع «علی آن شیرِ خدا شاهِ عرب/الفتی داشته با این دلِ شب» می سراید، که بعدها در کتب ادبی و حتّی در بین کتابهای سطوحِ تحصیلیِ راهنمایی و دبیرستان به اشتباه از «شهریار» خوانده می شود. این موضوع ادبا و معلمان بسیاری را بر آن داشت که شاعرِ این سروده را پیدا کنند و حتی بعدها افرادِ خانواده این شاعر نیز با مکاتباتی در سددِ رفع این مشکل از سوی شورای تدوین کتب درسی برآمدند، که هرگاه به مانعی بر می خوردند و از پس آن شانه خالی می کردند . تا اینکه در یکی از شب شعرهای آئینی استان یزد که اتفاقاً به نام این شاعر و عارف گرانبها نام گذاری شده بود، استاد رضا شاکرِ اردکانی-برادرِ ناتنی شاعر و یکی از اساتید بنام شعر و ادب استان- پس از پایان قرائت شعرِ خود برای نخستین بار این موضوع را مطرح کردند. ایشان فرمودند، که پس از مطلّع شدن تنی چند از دوستان از سروده شدن این مثنوی-که در دفتر اشعار دست نویس ایشان موجود می باشد-در سدد طرح این موضوع برآمدند که ایشان از افشاکردن این موضوع توسّط افراد و نزدیکان شدیداً خودداری کرده و صواب این سروده را به استاد شهریار اهدا کردند . حال این فردِ شاعر کیست ؟
محمدحسین بهجتیِ اردکانی متخلص به «شَفَق»در خردادماه 1313 در اردکان یزد متولد شد. طیّ یک سال و نیم حضور در مولدِ خویش علاوه بر آموختن قرآن و برخی کتابهای ادبی همچون دیوان حافظ و بوستان و گلستان سعدی، مقداری از دوره ابتدایی را نیز فرا گرفت. او تا دوازده سالگی با پدرش در کشاورزی همراه بود تا اینکه مخفیانه در حوزه علمیه اردکان زیر نظر اساتیدی چون: حضزات آیات حاج ملامحمدحایری و سید روح الله خاتمی تحصیل خود را ادامه داد. در آن زمان بود که اساتیدِ حوزه به ذوق ادبیاش پی بردند او را به سرودن شعر تشویق کردند . شاید نخسیتین جرقّه ای که او را به دریای ادب سوق داده است، شرحِ هفتگیِ قصیده «بُرده» باشد که در مدح پیامبر اکرم(ص) سروده شده است . مدتی نگذشت که او را به استاد دکتر حسین محبوبیِ اردکانی معرفی کردند. بهجتی پس از مدتی راهی یزد شد و اندک زمانی در حوزه علمیه آن شهر ماند، سپس راهی قم گردید.ایشان در سالهای تحصیل در حوزه علمیه قم و حجّتیه، از عالمانی بزرگوار از جمله: آیاتِ عظام بروجردی، امام خمینی، مرتضی حائری یزدی، سید محمد داماد و علامه سید محمد حسین طباطبایی(صاحب المیزان)، شیخ عباس تهرانی، اقا حسین فاطمیِ قُمی بهره ها برد.
در سال 1337. به دعوت شیخ علی اکبر کرباسیان مؤسس مدارس علوی، همراه برادرش شیخ علی بهجتی به تهران آمد و در دورهی تابستانی آموزش علوم جدید به روحانیان شرکت کرد. آن گاه به قم بازگشت و در دبیرستان دین و دانش که شهید دکتر بهشتی تأسیس کرده بود، به آموختن زبان انگلیسی پرداخت. آیت الله محمدحسین بهجتی را میتوان نخستین شاعرِ انقلاب و همزمان با نهضت امام خمینی(ره) دانست. اشعار او بدون ذکر نامش در برهههای مختلف این نهضت دست به دست میگشت و گاه در «مکتب اسلام»، «مکتب تشیع»، «انتقام» و یا مجله «مکتب جعفری» نیز چاپ و منتشر می شد. او برای کودکان و نوجوانان شعرهایی در زمینه اصولِ دین میسرود که از جملهِ آنها شعری بود که در کتابهای فارسی دوم ابتدایی با عنوان «قدرتِ خدا» منتشر شد. شعر بدین شرح است :
«هر چه که بیند دیده/خدایش آفریده/خورشید و ماه تابان/ستارهِ درخشان/درخت و سبزه و گل/سوسن و سرو و سنبل/جنگل و دشت و دریا/پرندگان زیبا/این همه را به قدرت/خدا نموده خلقت».
چند سالی را همراه با شهیدان محمدعلی رجایی وغلامرضا دانش آشتیانی بودند در یک دبیرستان به سخنرانی و نماز و به وجود آوردن فکر دینی در دانشآموزان می پرداختند . به علت این که دبیرستانِ مذکور جوانان را آگاه و بیدار میکرد و به خاطر برخی از برنامههای غیرقابل تحمل برای ساواک مثل سخنرانی در روز عاشورا و اجرای سرود (اندر آنجا که باطل امیر است) به شیوهای پرشور و پرهیجان، بالاخره این دبیرستان را تعطیل کردند. ایشان چند سالی را در انتخاب کتابهای آموزنده زیر نظر شهید بزرگوار، حضرت آیت الله دکتر بهشتی به فعالیت پرداخت .
پس از پیروزی انقلاب در پی شهادت آیت الله محمد صدوقی، حضرت امام خمینی در پی حکمی مرحوم آیت الله سید روح الله خاتمیِ اردکانی را به امامتِ جماعت یزد منصوب کردند. پس از گذشت مدتی از انقلاب و خالی ماندن سنگؤ امات جمعه در شهرستانِ اردکان به توصیه آیت الله خاتمی محمد حسین بهجتیِ اردکانی به امامت جمعه این شهر منصوب شد . چندی بعد، علاوه بر مسئولیتی که امام بر عهدهاش گذارده بود ریاست انجمن شعر اردکان را، که با ذوق او نیز همخوان بود، بر عهده گرفت.او با وجود سکونت در اردکان ارتباط خود را با انجمنها و محافل ادبی تهران و یاران ادبیاش قطع نکرد و همین ارتباط سبب میشد که او همه ساله در جلسه ادبی ماههای رمضان، که از سوی مقام معظم رهبری و در بیتِ ایشان تشکیل میشد شرکت نماید. به پاس سالها فعالیت ادبیاش در پنجمین کنگره شعر و قصه طلاب سراسر کشور، که در آذر ماه1375در یزد برپا شد از شخصیت ادبی و هنری او تجلیل شد[1]. وی در ایّام هشت ساله دفاع مقدس همواره یار و مددکار رزمندگان بود .این شاعرِ گرانقدر در بازگشت یکی از این سفرها دچار حادثهِ تصادف گردید که مدّتها وی را اسیرِ بسترِ بیماری کرد. اما سرانجام در 29 مرداد ماه 1386 پس از دفعات مکرری که تحت عمل جراحی قلب قرار گرفته بود، دار فانی را وداع گفت. از آیت الله محمدحسین بهجتیِ اردکانی(شفق) آثار ارزشمندی به یادگار مانده است، که برخی از این آثار همچون تفسیر برخی آیات و سورههای قرآن و نیز شرحی بر چند خطبه نهجالبلاغه به صورت صوتی است و بسیاری از اشعار و دست نوشتههای وی در قالب کتاب منتشر شده است، همچون: بارش نور (مجموعه شعر)، بهار آزادی (مجموعه شعرهای انقلاب)، در خلوت شب خیزان (شرح دعای ابوحمزه ثِمالی)، سرود سحر (مجموعه اشعار)، در ساحت شَفَق و در سوگ فضیلت و خاطراتِ شَفَق (درباره زندگی، آثار و اشعار آیت الله محمدحسین بهجتی)[2] .
در ذیل متنِ کامل شعرِ مذکور خواهد آمد :
علی آن شیر خدا شاه عرب الفتی داشته با این دل شب
شب ز اسرار علی آگاه است دل شب محرم سرالله است
شب شنفته است مناجات علی جوشش چشمه عشق ازلی
دردمندی که چو لب بگشاید در و دیوار به زنهار آید
کلماتی چو دُر، آویزه گوش مسجد کوفه هنوزش مدهوش
فجر تا سینه آفاق شکافت چشم بیدار علی خفته نیافت
ناشناسی که به تاریکی شب می برد شام یتیمان عرب
پادشاهی که به شب برقع پوش می کشد بار گدایان بر دوش
شاه بازی که به بال و پَرِ راز می کند در ابدیت پرواز
آن دم صبح قیامت تأثیر حلقه در شد از او دامن گیر
دست در دامن مولا زد در که علی! بگذار و از ما مگذر
پیشوایی که ز شوق دیدار می کند قاتل خود را بیدار
می زند پس لب او کاسه شیر می کند چشم اشارت به اسیر
چه اسیری که همان قاتل اوست تو خدایی مگر ای دشمن دوست
در جهانی همه شور و همه شر ها علیٌ بشرٌ کیف بَشر
شبروان مست ولای توعلی جان عالم به فدای توعلی
[1] - کتاب «باده ازلی» به عنوان جشننامه آیت الله محمدحسین بهجتی (شفق) حاصل تلاش آن کنگره است .
[2] - پایگاه اطلاع رسانی حضرت آیت الله محد حسین بهجتیِ اردکانی (شَفَق) .
منابع :
1- فنون بلاغت و صناعات ادبی: جلال الدین همایی، اهورا، اول، تهران، 1389 .
2- پایگاه اطلاع رسانی حضرت آیت الله محد حسین بهجتیِ اردکانی (شَفَق) .