شرحی بر "فراق نامه"
شرحی بر آغاز
"فراق نامه" سلمان ساوجی
شارح: هادی دهقانیان نصرآبادی
****
فراق نامه-بخش اوّل
بنام خدایی که با تیره خاک
برآمیخت این جوهر جان پاک
دگر بارشان کرد از هم جدا
نمیداند این راز جز کردگار
به بوئی که در نافه افزون کند
بسی آهوان را جگر خون کند
صدف تا کند دانه در پدید
بسی شور و تلخش بباید چشید
بر افراخت نه پرده لاجورد
ده و دو مقام اندر و راست کرد
یکی را زد و دیگری را نواخت
شکر را زنی خانهای بر فراخت
گره کاری و بند گیریش ساخت
مگس خواست حلوائی از خوان او
عسل آیتی گشت در شان او
خداوند هفت آسمان و زمین
زمین گستر و آسمان آفرین
ز خورشید مه را جدائی دهد
شب و روزشان روشنائی دهد
نپرسی چرا اختر و آسمان
شب و روز گردند گرد جهان؟
مپندار کین بی سبب میکنند
خداوند خود را طلب میکنند
نمیگنجد او در تمنای تو
تو او را بجو کوست جویای تو
گل ما بنا کرده قدرتش
دل ما سرا پرده عزتش
به نورش دو چشم جهان ناظر است
از آن نور مردم شده ظاهر است
خداوند چار و دو و سه یکی است
بماند شش و چار و نه اندکی
به مسمار هفت اخترش دوخته
فلک حلقهای بر درش دوخته
به حکمت رسانیده است آن بدین
روان ز آسمان و تن از زمین
فزون از زمین است تا آسمان
تفاوت مر این هر دو را در میان
دگر بارشان کرد از هم جدا
دو بیگانه با هم شدند آشنا
که آن از گل تیره است این ز نور
ز تن تا به جان نسبتی هست دور
به زاری و حسرت جدا میشوند
چو با یکدیگر آشنا میشوند
نمیبودشان کاشکی اتصال
چون جان را و تن را چنین بود حال
به نام خدایی که با تیره خاک
بر آمیخت این جوهر جان پاک
که دانست کان آشنائی چه بود؟
پس از آشنائی جدائی چه بود؟
بهر پرده و هر مقامی که ساخت
چو با یکدگر کردشان آشنا
درین پرده کس را ندادند بار
شرح
بیت 1- تیره خاک : خاک تیره، {ر،ج، تیره خاکدان} کنایه از دنیای فانی است (فرهنگ کنایان سخن، منصور ثروت ،) .(آنندراج ). تیره خاک . دنی . (ناظم الاطباء)
جوهر جان پاک : تشبیه و استعاره . در قرآن کریم آمده است : «ثُم جَمَعَ مِن حَزن الارضِ وَ سَهلِها ، وَ عَذبِها و سَبَحهَا ، تُربَـةً سَنَها بِالماءِ حتّی خَلَصَت ، وَ لَاطَها بِلبَلۀ حَتّی لَزَبَت ، فَجَبَلَ مِنها صُورَۀ ذاتَ أحناءٍ وَ وُصولٍ ، و اعضاءٍ و فُصولٍ ، أجمَدَها حتّی أستَمسَکَت ، و أصلَدَها حتّی صَلصَلَت ، لِوَقتٍ مَعدودٍ ، وَ أمَدٍ مَعلومٍ ثُمَ نَفَخَ فیها من روحِهِ فَمَثُلَت إنساناً ذا أَذهانٍ یُجیلُها ، وَ فِکرٍ یَتَصَرٍفُ بِها» . تفسیرش اینست که ، خداوند متعال برای خلقت آدم از زمین های (حزن الارض) یعنی زمین سنگلاخی و کوهستانی و (سهل) یعنی زمین غیر سنگلاخی و هموار و (عذب) زمین پاک قابل کشت و زرع و زمین (سبخ) شوره زار که استعداد کشت و زرع را ندارد ، خاک انسان را جمع کرد سپس خدا این خاک را به وسیله آب خالص و نرم کرد و با این عمل این خاک یک موجود چسبنده ایی شد . برای این گل صورتی را خلق کرد دارای اعضاء کج و منعطف و وصل و فصل است . سپس این گل خشک شد و به صورت صلصال درآمد ، صلصال به گلی گویند که به قدری خشک شده است که اگر به آن دست بزنند چون وسط آن خالی است صدا می کند اما خدا این صورت را برای وقت دیگری خلق کرده است یعنی نفخ روح رادر این صورت به چهل یا صد سال بعد موکول کرد ، سپس در او از روح خود دمید .
بیت 4- بار دادن : اذن دادن. رخصت دخول دادن. (ناظم الاطباء: بار).بمعنی رخصت و دستوری . (آنندراج : بارداد). رخصت دخول دادن. اذن دخول دادن. اجازه درآمدن دادن. دستوری ورود دادن. اجازه ورود دادن. اجازه دخول ببارگاه دادن. اجازه ورود به نزد شاهی یا بزرگی دادن. پذیرفتن شاهی یا امیری چاکران را. پذیرفتن در بارگاه . بار عام دادن.
بیت 5- جگر خون کردن (خون در جگر کردن) .[ دَ ج ِ گ َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از رنج و تعب فراوان دادن . معنی بیت اینتست که ، همزمان با افزایش بوی نافه در محیط ، آهوان بسیاری رنج دیده ، و سختی فراوان می کشند .
بیت 6- شور و تلخ باید چشیدن : در معنای سرد و گرم چشیدن، امتحان و آزمایش کردن . (ناظم الاطباء). تجربه کردن . آزمودن :در خدمت وی گرم و سرد بسیار چشید. (تاریخ بیهقی ). این خواجه از چهارده سالگی باز... گرم و سرد بسیار چشید. (تاریخ بیهقی ) . مثال :فلان کس خیلی گرم و سرد روزگار چشیده .
بیت 7-نور و نوا دو شکلمتفاوت از تجلی الهی است؛هرچند نور،خود نوا دارد و نوا،نور و هر دو قابل تبدیل به یکدیگرند،ولی با توجه به لفظ «کُن» در قرآن مجید،نوا یا کلمه ی الهی ارجحیت دارد و نوا در برخی کتب عرفانی،عامل اصلی آفرینش می باشد که در قرآن از آن با لفظ «کُن» یاد شده است و در کتب عرفانی دیگر با نام های «اُم»،«شبد»،«کلمه الحی»،«کلمه»،«ودان» و... آمده است. با توجه به کلمه «نواخت» در بیت 8 ممکن است که منظور از دوازده (ده و دو) مقام، مقام های موسیقی باشد، که «نوا» از مهمترین آنهاست و بقیه عبارتند از : عشاق،بوسلیک، راست، زنگوله، اصفهان، حسینی، حجازی، زیرافکند، راهوی، عراق و بزرگ . «پرده لاجورد» منظور آسمان است، ولی طبق آیات و روایات اسلامی و غیر اسلامی، آسمان ها هفت طبقه اند . 9 پرده، ممکن است که به 9 سیاره منظومه شمسی تعبیر گردد که به ترتیب مدار عبارتند از : عطارد، زهره، زمین، مریخ، مشتری، زحل، اورانوس، نپتون، پلوتو . در روایات اسلامی و آراء دانشمندان، چون: ابن سینا و سهروردی و ... اعداد 9 و 12 از اسرار انگیزترین اعداد معرّفی شده است ، و عوفی نیز در کتاب شریف «لباب الالباب» صفحات زیادی به اعداد سرّی اختصاص داده اند، که برای جلوگیری از اطاله کلام بدان جا رجوع داده می شود . / نه پرده لاجورد (نه فلک) : فلک الافلاک . [ ف َ ل َ کُل ْاَ ] (ع اِ مرکب ) عبارت است از فلک نهم که آن آسمان همه آسمانهاست ، یعنی بالای همه ٔ افلاک و بر همه محیطاست ، و به لسان شرع آن را عرش نامند. بدان که عالم همه یک کره است . مرکزش زمین و افلاک همه نه اند گرد یکدیگر برآمده مانند پوستهای پیاز. از آن نُه یکی فلک الافلاک است که محیط شده است به جمیع افلاک ، و ابتدای آسمانها از فلک الافلاک است و به فلک قمر منتهی شوند و درجوف فلک قمر کره آتش است و در جوف آن کره هوا و درجوف کره هوا کره آب است و در میان کره آب کره خاک است و کره خاک و کره آب هر دو بمنزله یک کره اند، چه آب کره خاک را که زمین باشد احاطه تامه نکرده است بلکه ربعی از کره زمین از آب مکشوف است ، و بدان که بُعد مقعر فلک قمر از سطح زمین چهل هزار وششصد و شصت و سه فرسنگ است و بُعد مقعر فلک شمس چهل و هفت هزار وششصد وده فرسنگ است ... و بُعد محدب فلک الافلاک بجز خدای تعالی کسی نمیداند. (غیاث ). وجود فلک الافلاک و فلک های دیگر امری موهوم و تصوری کهنه است که دانش ستاره شناسی و فضاشناسی نو آن را مردود ساخته و در فضای بی پایان به وجود جسم محدب و کروی محیط بر عالم معتقد نیست .
بیت 9- توضیح : با ساقه های نیشکر خانه ای را ساخت و به گره چینی و بند گیری آن پرداخت . گِرِهچینی (گره کاری) یکی از شاخههای هنر معماریو کاشی کاریسنتی است که اساتید این هنر از کنار هم چیدن آلات و لغات مختلف بر اساس طرح مدنظر خود با استفاده از کاشیآجرو یا سایر مواد نقشهای هندسی تزئینی درست میکنند. ایهام تناسب (بند گیری) : 1- یکی از شاخه های معماری سنّتی 2- بندهای روی بنده نی .
بیت 12- در توضیح ارتباط ابیات 12 و 23 : با استنباط از آیه 5 سوره یونس که می فرماید : «هُوَ الَّذی جَعَلَ الشَّمسَ ضِیاءً وَالقَمَرَ نُوراً وَقدَّرَهُ مَنَازِلَ لتَعلَمُوا عَدَدَ السِّنینَ وَالحِسابَ» (اوست خدایی که آفتاب را رخشان و ماه را تابان فرمود و سیر ماه را در منازلی معین کرد تا بدین واسطه شماره سنوات و حساب ایام را بدانید.) ، و همینطور آیه 61 سوره فرقان که می فرماید : « تَبَارَکَ الَّذِی جَعَلَ فِی السَّمَآءِ بُرُوجاً وَجَعَلَ فِیهَا سِراجاً وَقَمَراً مُّنِیراً)فرخنده و مبارک است کسی که در آسمان بُرجهایی قرار داد، و در آن، خورشید و ماه تابانی نهاد.) ، اینگونه بیان می کنیم که ؛ ماه ذاتاً فاقد نور است و اگر خورشید بر آن نتابد، از خود روشنی ندارد و شاید از این جهت نور ماه مربوط به خورشید است، قرآن خورشید را به «ضیاء» و یا «سراج» و قمر را به «نور» توصیف فرموده است.به فرمودهی امام باقر (ع) ، مراد از «بروج» در این آیه ستارگانند. «سراج» به معنای خورشید است که نورش از خودش میباشد، چنانکه میخوانیم«وجعلنا الشمس سراجاً» و اگر نورش از بیرون باشد به آن «مُنیر» گفته میشود.برداشت فوق، از آن جا است که آیه شریفه در ردیف سلسله آیاتی قرار دارد که در مقام محکومیت شرک و اثبات توحید و یگانگی خداوند است.(تفسیر راهنما، آیت الله علی اکبر هاشمی رفسنجانی)
بیت 18 –چار : چهار عنصر = عناصر
اربعه ؛
در نزد قدما عبارت بود از آتش و باد و آب و خاک . (از اقرب الموارد). و عقیده
داشتند که آنها چهار عنصر اصلی هستند که مدار وجود کائنات و عالم کون و فساد و
بالاخره جهان جسمانی بر آنها میباشد. (از فرهنگ لغات و اصطلاحات فلسفی ). عناصر
چهارگانه . چهار عنصر. ارکان اربعة. چهارارکان . چهار آخشیج . مواد اربعة. اجساد
اربعة. امهات
اربعة. اسطقسات اربعة. چهار گوهر.عناصر اربعه را صوفیان به چهار نفس تشبیه کرده
اند، بدین ترتیب که آتش را نفس اماره ، باد را نفس لوامه ، آب را نفس ملهمه و خاک
را نفس مطمئنه نام کرده اند و برای هر یک ده خاصیت ذکر کرده اند. مثلاً مراتب نفس
اماره : جهل ، خشم ، بغض ، قهر، کبر، حسد، بخل ، کفر و نفاق است و بدین ترتیب سایر
آنها را باصفات مذمومه و ممدوحه تطبیق کرده اند. (از فرهنگ مصطلحات عرفا).
- عناصر بسیط یا بسیطة ؛هر یک از عناصر اربعه است در حال محوضت و خلوص
و عدم اختلاط با یکدیگر. (از فرهنگ لغات و اصطلاحات فلسفی ).عناصر ثقیل یا ثقیلة ؛ دو عنصر خاک و آب ،
از عناصر اربعة می باشند. (از فرهنگ لغات واصطلاحات فلسفی ) . عناصر خفیف یا خفیفة ؛ دو عنصر هوا و آتش
،از عناصر اربعة می باشند. (از فرهنگ لغات و اصطلاحات فلسفی ). (لغتنامه
علی اکبر دهخدا) . شش : شش جهت
(سو) = شش
جهت . [ ش َ / ش ِ جَ ] (اِ مرکب ) جهات
سته . شش طرف ؛ یعنی پیش و پس و چپ و راست و بالا و پایین . (ناظم الاطباء). پیش و
پس و چپ و راست و زیر و زبر. (از التفهیم ). اطراف عالم که مشرق و مغرب و جنوب و
شمال و تحت و فوق باشد. (آنندراج ) (غیاث اللغات) /«شش جهت کدامند؟
آن نهایتهای این سه بعدند که گفتیم از دو جانب . و یکی از نهایتهای طول پیش نام
است و دیگر پس و یکی از نهایتهای عرض راست و دیگری چپ . و یکی از نهایتهای عمق زیر
و دیگر زبر» . (التفهیم ص 4 .) . ضمناً چهار نیز، شامل چهار سوی اصلی می باشد .
ای شش جهت را تو خیره مانده
بر هفت فلک جنیبه رانده
حکیم نظامی گنجوی (پنج گنج-استاد وحید دستگردی)
دو ، و سه : اشاره به دو کون {دنیا و آخرت} دارد ، و سه اشاره ایست به آسمان سوم . مسلمانان طبق آیات قرآن و روایات دینی خود، به سیر شبانه حضرت محمد بن عبد الله(ص)پیامبر خود از مسجد الحرامبه مسجدالاقصیو عروج جسمانی او از مسجد الاقصی به آسمان سوم اعتقاد دارند و این واقعه را معراج مینامند.همچنین در ادیان دیگر نیز وقایع مشابه (عروج به آسمان) گزارش شده است، مانند: اشعیاء نبی در یهودیت، پولس رسول در مسیحیت و کرتیر موبد و ارداویراف در زردشتی . یکی هم، بر یکتا بودن پروردگار دلالت دارد . عدد نُه نیز، به نٌه آسمان اشاره دارد، که در تفسیر بیت 7 به تفصیل گفته شد .
شیخ ابوسعید ابوالخیر( 440- 357 قمری) عارفو شاعرنامدار ایرانیقرن چهارم و پنجم در ذیل رباعی اسرار آمیز خویش به توصیف اعداد مذکور می پردازد : (سخنان منظوم ابوسعید ابوالخیر- سعید نفیسی-نشر کتابخانه شمس-تهران-تیرماه 1334 خورشیدی)
اندر {شش و چار} غایب آید ناگاه
در {هشت و دو} اسب خویش دارد کوتاه
در {هفتم و سوم} بفرستد چیزی
اندر {نه و پنچ و یک} بپردازد راه
بیت 19- حلقهی فلک : تشبیه . بدین معنا که خداوند بوسیله میخ فرضی خود هفت اختر ره به هم دوخته ، و به گوشه ی در خانهِ فلک انداخته است . هفت اختر (اِ سم مرکب ) قمر و عطارد و زهره و شمس و مریخ و مشتری و زحل . سیارات سبع. نام فارسی آنها این است : ماه ، تیر، ناهید، خورشید یا مهر، بهرام ، برجیس وکیوان . (یادداشت مولف لغتنامه دهخدا ). به اعتقاد قدما جایگاه سارات سبعه در هفت فلک چنین بوده است : ماه درفلک اول،تیردرفلک دوم،ناهید درفلک سوم ، مهردر فلک چهارم ، بهرام در فلک پنجم ، برجیس در فلک ششم ، کیوان در فلک هفتم . (از غیاث اللغات ) تا براین هفت فلک سیر کند هفت اختر دیوان فرخی سیستانی(ت : دبیرسیاقی ص 206) |
نام هر یک از دو صورت شمالی ستارگانی است که نامهای دیگر شان بنات النعش صغری ( دب اصغر ) و بنات النعش کبری ( دب اکبر ) است و آنها را هفت سالاران ، هفت برادران و گاهی نیز صورت فلکی خرس بزرگ گویند .(فرهنگ فارسی دکتر محمد معین ، ذیل واژه ی هفت اختر)
بیت 20- حکمت :حکمت در لغت به معنای استواری و منع از نقص و خلل و تباهی است. چنان که لجام است را «حَکَمَه» گویند، زیرا اسب را از سرکشی و حرکتهای ناموزون باز میدارد. شارع مقدس را از آن جهت حاکم میگویند که مکلف را از انجام کارهای ناروا باز میدارد و قاضی را بدان جهت حاکم میگویند که از ضایع شدن حق افراد جلوگیری میکند و همچنین ساختمان محکم را از آن حیث محکم میگویند که احتمال خرابی و بیثباتی کمتر در آن است و نیز برهان و استدلال را زمانی دلیل محکم میگویند که نقص و بطلان در آن راه نداشته باشد و اینکه سفارش شده اعتقادات انسان باید محکم باشد، به این معناست که آنچه را انسان به آن اعتقاد پیدا میکند باید از ثبات و استواری برخوردار باشد تا تزلزل و انحراف در آن نفوذ پیدا نکند .(مفردات راغب اصفهانی، ذیل واژة حکم) .