دکتر منصور رستگار فسایی:
دکتر منصور رستگار فسایی:
شعبان؛ ماهِ محمد(ص)
نوشته: هادی دهقانیان نصرآبادی
****
رجب بیرون شد و شعبان درآمد
برون شد جان ز تن، جانان برآمد
دمِ جهل و دمی غفلت برون شد
دمِ عشق و دم غُفران برآمد
(مولوی)
«در خبرست از سرور کاینات و مفخر موجودات و رحمت عالمیان و صفوت آدمیان و تتمّه دور زمان محمد مصطفی(ص)» که فرمود: «رجب شهر الله و شعبان شهری و رمضان شهر امّتی»(یعنی؛ ماه رجب، ماه خداست و ماه شعبان ماه من است و ماه رمضان ماه امتم .).در روایات و اخبار رسیده از اهل بیت-علیهم السّلام-و بزرگانِ دین، فراوان از کرامات و آداب ماهِ شعبان گفته اند، و بر ذکر خدا و صلوات و خواندن دعاهایِ وارده تاکید کرده اند. چنانکه عالمِ آل محمد(ص) حضرت علی بن موسی الرّضا-صلوات الله علیه-بر خواندن این دعا در پایان این ماهِ سراسر فَرَح و برکت تاکید کرده اند: «اللَّهُمَّ إِنْ لَمْ تَکُنْ قَدْ غَفَرْتَ لَنَا فِی مَا مَضَى مِنْ شَعْبَانَ فَاغْفِرْ لَنَا فِیمَا بَقِیَ مِنْهُ».
گزارشِ جلسهِ چهارم
«بسم ربّ الحسین». این گزارش چهارمین است که می نویسم و مصادف است با نخستین روز از ماهِ محرّم. ماه عشق و معرفت. اینبار تضمیم گرفتم که کمی دیرتر به مدرسه بروم. همیشه 7 صبح از خوابگاهِ دانشگاه بیرون می آمدم و نزدیک 7:30 به مدرسه می رسیدم، و آنگاه فقط من بودم و تعدادی دانش آموز و چند نفرِ دیگر. امّا این روز به خود گفتم که دیرتر بروم. صبح بلند شدم و دست و صورت خودرا شُستم. مدّتی نشستم تا دوستانم فرا رسند{آقایان احمد عسکرپور و محمّد جوادِ جلایق}. تا که آمدند من هم مدّتی با آنها صحبت کردم از احوالاتشان پرسیدم. بعد از مدّتی که همه آماده رفتن شدیم، من و دوستانم از خوابگاه بیرون آمدیم و سوی مدرسه رفتیم. ساعت 7:45 دقیقه رسیدم. صدای زیارت عاشورایِ حسینی در مدرسه می پیچید و یک از معلّمان هم صدای مرحوم حاج حسین سعادتمند(اسطوره نوحه خوانیِ ایران) را گذاشته بود. هر قدم که می رفتم، نامِ حسین(ع) بود... خلاصه وارد مدرسه شدم. معلّمان مرا مورد تفقّد قرار دادند. دقایقی را به گفتگو پرداختیم. معلّم راهنمای علوم در حال طرح سوال از کتاب راهنما بود و با معلّم دیگر که نخستین نفری بود که به او سلام کرده بودم در حال بحث و جدل بودند. او یکی می گفت و دیگری دوتا جواب می داد.از او اصرار و از دیگری انکار. حالا یکی به دادِ من برسد. مدیر وارد شد. دست داد و احوال پرسی کرد. کم کم معاونان و مسئولین و والدین مدرسه آمدند.
هر شاگردی که نتیجه درسی او کمتر از میزان متوسط باشد عقب مانده نامیده می شود. عقب ماندگی تحصیلی ممکن است بر اثر نارسایی های هوشی، بدنی، محیطی پدید آید که افراد (معلول) نابرخوردار یا استثنایی را تشکیل می دهد. اما اصطلاح استثنایی به کودکان عقب مانده و پیشرفته هر دو اطلاق می شود. بدین معنا که بازده کار کودکان استثنایی عقب مانده کمتر از حد بهنجار و استثنایی پیشرفته فراتر از میزان متوسط است. برای آموزش هر دسته از این کودکان شرایط خاصی وجود دارد، به ویژه از کودکان استثنایی عقب مانده که از نابینایی، ناشنوایی، فلج، نارساخوانی رنج می برند یا گرفتار عقب ماندگی ذهنی، فقر اقتصادی و گرفتاری های خانوادگی هستند به اختصار سخن به میان می آید. معمولاً کودکانی که بهره هوشی شان کمتر از 80 باشد در درس های خود چندان موفقیتی به دست نمی آورند، این دسته از کودکان که عقب ماندگان هوشی یا ذهنی نامیده می شوند عبارتند از کانا، کودن، مرزی که در این مبحث به بسیار وابسته، تربیت پذیر و آموزش پذیر عنوان می شوند. کودک بسیار وابسته دارای پایین ترین بهره هوشی است و در سراسر زندگی قادر به مواظبت از خود نیست و باید همواره در پرورشگاه یا سازمان بهزیستی نگهداری شود. بدین جهت هرگز به مدرسه راه نمی یابد و نباید از او هیچ کار مثبت و سازنده ای را انتظار داشت.
لحظه هایم بدون فکر ِ شما، سوت وکورست و با تو نورانیست
آخر این برف عمر مرا، بین چگونه سپید و بورانیست
هر کسی را که دیده رویِ شما، چشم خود بر بهار می بندد
تا که پائیز سال آینده، انقلابی عظیم و طوفانیست
در قنوت نماز هر شب خود، از شما با خدایتان گفتم
آخر ای کوهِ صبرِ حراء، امشب آن وقت و ماهِ روحانیست
من که شمعم، بدون عشقِ شما بر مزار می سوزم
امتحان کن شرار عشق مرا، آنکه گوی و میدانیست
گفتم این حرف آخرم باشد، با تو بر دل ملالی نیست
خوشتر این نوا زند حافظ،»ای شکنج گیسویت،مجمع پریشانی«ست
هادی دهقانیان نصرآبادی
(روزبه)
گزارش ِجلسهِ دوازدهم
«به نام آنکه گل را رنگ و بو داد [1]»گزارش دوازدهم خود را در تاریخ 3/10/1393 خورشیدی برابر با سالروز تولّد عیسی مسیح برایتان می نویسم. به نظرم رسید بیتی از خاقانی شروانی شاعر دو مذهبی کشورمان را برایتان بنویسم. خاقانی از پدر مسلمان و از مادر مسیحی است و حال بیتِ او: «روزه کردم نذر چون مریم که هم مریم صفاست/خاطر روح القدس پیوند عیسی زای من». بگذارید از اوّل داستان برایتان بگویم. این بار شب قبل را در حال کارهای وبلاگ بودم و یادم رفت با آقای طاهرپور هماهنگ کنم ولی خدارا شکر صبح توانستن کمی زودتر برایش پیامی بفرستم، و او جوابم را داد. من از خانه بیرون زدم و در کوچه منتظر او ماندم. آخر همسایه هستیم و بیشتر وقت ها که من خانه ام لطف می کنند و مرا هم خبر می دهند. در کوچه، ئهوای سردی می وزید و آقای طاهرپور که تازه از سانیج رسیده بود با لباس سفید و کتابهای زیر بغلش آمد و پس از سلام و احوالپرسی در ماشینش نشست. من هم سوار شدم. حدود ساعت 7:20 دقیقه به یزد رسیدیم و من پس از ملاقات با دوستانم {آقایان عسکرپور و جلایق}در خوابگاه دانشگاه ساعت7:30 دقیقه راهی مدرسه شدم. ساعت 7:45 یا 46 دقیقه بود که به مدرسه وارد شدم و راست به دفتر دبیران رفتم. همگی در حال خوش و بش بودند. با سلام من به آنها و پاسخ های مهرانگیزشان مجلس گرمای بیشتری گرفت. هر کدام از دبیران می آمدند و از احوال یکدیگر جویا می شدند. بحث هایی در این میان شکل می گرفت که مرتبه معلّم را تا حدّ قابل توجّهی پائین می آورد که من هم جواب نمی دادم،و فقط با لبخندی کوتاه جواب می دادم. آقای مدیر از قبل برنامه صبح گاه را برهم زده بود و دانش آموزان را به نمازخانه برده بود. انگار در مورد امتحانات ثلث اول می خواست حرفهایی بزند. معلّمان به حرف های خود ادامه می دادند،و بقولی«اگر دنیا را هم آب ببرد، حرف های اینها از کلّه شان نمی پرد». آقای کریمی(معلّم ورزش) هم وارد دفتر شد و با پانهادن در بحث، به من رو کرد و گفت : «ببخشید، چشم و گوشت را ببند». امّا با این حرف آقای کرمی هم آقایان فلانی و فلانی از رو نمی رفتند و حرفها پایان نمی پذیرفت. بلآخره مدیر آمد و آنها را با احترام از دفتر بیرون و به کلاس ها راهنمایی کرد. من و آقای دهقان به کلاس هفتم رفتیم. همگی باورود معلّم برپا ایستاده و پس از مدّتی نشستند. موضوع جالب اینکه امروز صندلی سرِ جایش بود!!! این هم برای خودش پدیده ایست که باید در بین پدیده های هفتگانه جهان به ثبت برسد. «لطفاً مسئولین پیگیری کنند».
برگزین و شرح
رساله عرفانی-غِنائی«شیخ صَنعان و تَرسا»
(از تالیفات شیخ محمّد وحدتِ هندی)
قرن 13 هـ.ق
پژوهش و شرح: هادی دهقانیان نصرآبادی
***
معرّفی اثر
1- نام کتاب: منظومه عرفانیِ «شیخ صنعان و ترسا»(کتابِ شیخ صَنعان)(دیوانِ وحدت)
2 نسخه: (آغاز): بنام آنکه بیانجام مبدا/ بود در عین کثرت فرد یکتا
(انجام): فزون نتوان زد از سرِّ نهان دَم/سخن کوتاه شد، واللّه اعلم
3- توضیحات: مثنوی عشقی و عرفانی دارای حدود ۲۸۰۰ بیت، در 238 صفحه
4- نوع : نسخه خطّی. شماره کتابشناسی ملی: ف۲۹۴۳/شناسه: 815089
5- موضوع: شعر عرفانی - قرن 13هـ.ق
6- پدیدآور: محمّدِ هندی (وحدت)
***
پیشینه داستانی- پیرنگ- :
داستان شیخ صنعان یکی از زیباترین و بحثبرانگیزترین داستانهای ادب فارسی می باشد. محقّقان بسیاری از جمله: بدیع الزّمان فروزانفر و مجتبی مینُوی پیشینه این داستان را به حکایتی در کتاب «تحفه الملوک» از آثار منسوب به امام محمّد غزالی نسبت می دهند. از سویی عبدالحسین زرین کوب با جمع بندیِ این نظریات، به ارائه رای خویش مبنی بر حدیثی که در کتاب «ذَمُّ الهَوی» از ابنِ جوزی آمده است می پردازد و این قول که در مورد مردی ساحل نشین می باشد«که سیصدسال خدای را عبادت کرده و سرانجام عاشق زنی شد و عبادت خود را رها کرد و کافرشد»، همراه با شخصی «عبدالرّزاق» نام ذکر شده است. زرین کوب با این رای عبدالرزّاق را که راوی داستان بوده است، عامل ایجاد این داستان می داند. امّا از طرفی محمّدرضا شفیعیِ کدکنی در مقدّمه کامل و جامع خویش بر منطق الطّیر عطّار، متن تحفه الملوک را از نظر ساختاری و نحوی و نیز نوعِ دید واژگان، نسبت به کتاب تحفه الملوک ناهنجار می داند. به نظر شفیعی« اگر{تحفه الملوک}نوشته غزالی نباشد، نوشته کسی است که قبل از روزگار عطّار می زیسته است. پس؛عطّار متاثّر از اوست.». کدکنی با اشاره به نظر فروزانفر مبنی بر سُلطه صلیبیان بر بیت المقدّس، نظر دیگران را در مورد نوشتن شدن این کتاب{تحفه الملوک} توسّط غزالی رد می کند. زیرا؛ نویسنده زمانی که کتاب را در مقدّمه خویش به یکی از پادشاهان تقدیم می کند، در شام می زیسته است، در حالی که غزالی مسلّماً در توس(طوس) و نیشابور(نشابور) بوده است، و مهمتر اینکه مسئله غلبه صلیبیان بر بیت المقدّس را هیچ کدام از کتاب های تالیف شده در آن زمان ذکر نکرده اند. شفیعی ذکر حادثه غلبه بر بیت المقدّس را در آثار غزالی غریب می داند. به گفته او: «مولّف تحفه الملوک که دوقرنی بعد از غزالی و یک قرن بعد از عطّار می زیسته است، تحت تاثیر منطق الطّیر بوده است». شفیعی نسخه دست نویس ابراهیم بن عوضِ مراغی(مراغی 1) را که خود از آن بهره برده است، جامع ترین و بهترین نسخه منطق الطّیر در جهان می داند، و بر این اساس و نیز تاریخ تالیف این نسخه، ادّعای مینُوی و فروزانفر مبنی بر تاثیرعطّار از تحف الملوک را ردّ می کند.
مقاله برگزیده در کنگره بین المللی زبان و ادبیات-تربیت جام 1395 (ارائه سخنرانی)
درآمدی بر سبک شناسی اشعارِ قانعی یزدی
(شاعر و عارفِ گمنامِ معاصر)
هادی دهقانیان نصرآبادی
دانشجوی کارشناسیِ پیوسته زبان و ادبیات فارسی- دانشگاه فرهنگیان یزد
h.d1373@ymail.com
محسنِ طاهرپور سانیج
دانشجوی کارشناسیِ پیوسته زبان و ادبیات فارسی- دانشگاه فرهنگیان یزد
Mota1373@yahoo.com
چکیده
ادبیات عرفانی یکی از شاخه های مهّم و تاریخ ساز ادبیاتِ فارسی می باشد. هر یک از گونه های ادبی از ویژگی های سبکیِ خاصّی برخوردارند. شناختِ سبکیِ این گونه ها، موجب حصول درک درست تری از آنها خواهد شد. مقالهِ حاضر به بررسی ویژگی هایِ سبکیِ اشعار عرفانی قانعیِ یزدی-شاعر و عارفِ گمنامِ معاصر-می پردازد، و آنها را از نظرِ سطوح زبانی، فکری و ادبی موردِ بررسی قرار می دهد. منبع مورد استفاده در این بررسی دفتر اشعارِ منتشر شدهِ قانعی یزدی می باشد. هدف نویسندگانِ این نوشتار از ارائهِ این مقاله، تشویق به بومی سازیِ ادبیات عرفانی و شناسایی جنبه های ناشناخته عرفان، و افرادِ شاخص در این حوزه، در دیگر مناطق این سرزمین بوده است. نتیجهِ کار نشان می دهد که، با این بررسی می توان از طریقِ سبک شناسی آثارِ ادبی، به جنبه های ناشناختهِ عرفانِ نابِ اسلامی در مناطقی دیگر از ایران نیز دست یافت.
واژگان کلیدی : ادبیات عرفانی، قانعیِ یزدی، بومی سازی، سبک شناسی.
خرقهِ صوفی
(پژوهشی در خرقه و متعلّقاتِ آن)
«هادی دهقانیانِ نصرآبادی»
مقدّمه
از گذشته های دور، انسان هایی بوده اند که با ویژگی هایی متمایز با دیگر مردم، به خانقاهی عزلت گرفته اند، و جز خرقه بر تن نپوشانده اند. افرادی که نامشان در زمان حیاتشان در صیتِ عالم فتاده، و طهارتِ قلوب و وسعت فکرتشان، جهانی را مسحورِ خود ساخته است. بزرگان علم و ومعرفت این افرادِ ممتاز را «اولیاء» می خوانند. حال چه فرقی است میان این گروه از مردم و دیگر گروه ها؟ برایِ تفهیم، بازتابِ این اندیشه را در سخنانی موزون می نگریم: «مردم سه گروه اند: اولیاء که باطنِ ایشان بهتر است از ظاهرِ ایشان، علماء که ظاهرِ و باطن ایشان برابر است، و جُهّال که ظاهر ایشان بهتر است از باطن. (رساله انوارالحکمه،1383: 3و4). این گروه خود بر اقسامی مُنشعب می شوند که متصوّفه و عرفا از آن جرگه است، که ایشان نیز خود بر چند فرقه و نهله هستند.گروهی که خود را عارف{و با اندکی اغماض متصوّفه}می خواندند، بنابر آیه 17 سوره کهف (مَن یَهدِیَ اللهُ فَهُوَ المُهتَد وَمَن یُضلِل فَلَن تَجِد لَهُ وَلِیَّا مُرشِداً)، هیچ انسانی را بر روی این گویِ خاکی بدون مُرشد و مراد تلقّی نمی کنند. آنها در گفته های خود، بنایِ هدایت را برپایه ارتباطِ «مرید و مُرادی» دانسته، و گذر در این راه را به طَیِّ مراحلی خوانده اند، که «مُقامَ» نامیده می شود. هر آنکس را که هوس سیر و سلوک باشد، باید که این مراحل را هر کدام فاصله ای نسبتاً طولانی طیّ کند و به مُقامِ دیگری پای نَهَد. و شاید که مرُید پس از طیّ «هفت شهرِ عشق» بر مُراد پیشی گرفته و حقّ استادی بر او داشته باشد. همچون شمسِ تبریزی که در منقبتِ مولانا چنین گوید: «والله که من در شناختِ مولانا قاصرم، درین سخن هیچ نفاق و تکلّف نیست و تاویل، که من از شناختِ او قاصرم. مرا هر روز از حال و افعالِ او چیزی حاصل می شود که دی نبوده است. مولانا را بهترک از این دریابید. کسی را که آرزوست که نبیِّ مُرسل را ببیند، مولانا را ببیند بی تکلّف... خُنُک آنکه مولانا را یافت. من کیستم؟ من باری یافتم.(موحّد،1393: 3-162)» چنانکه که ذکر شد،آنکس را که هوسِ سیر و سلوکِ عرفانی به سر باشد، باید محیطی را در خود ایجاد کند، که تمامی معنویّات و روحیّات را مُحاط باشد. چنانکه گفته اند: «و اخرق حجاب الطّبع و الطّبیعة، فإنّک من عالم القدس و الطّهارة و دار النّور و الکرامة – فإذا خرقت الحجب الظّلمانیّة رأیت ظهور الحقّ فی کلّ الأشیاء و إحاطته علیها و انّها آیاته و بیّناته الدّالّة بکمالاتها علی کمال منشأها و بارئها.»(خمینی، اطّلاعات: 210)= پردۀ طبیعت را پاره کن، زیرا که تو از عالم قدس و پاک و سرچشمۀ نور و کرامتی،آنگاه که پرده های تاریک را پاره کردی ظهور و تجلی حضرت حق و احاطه اش را در همۀ موجودات خواهی دید و خواهی یافت که آنان نشانه های او و دلایلی هستند که با کمالشان بر کمال سرچشمۀ خود و آفریننده شان رهنمون می شوند. یا در دیگر جای: «جذوه ای از آتش محبت خود در دل ما افکن تا جذبه ای حاصل آید و خرمن خودی و خودپرستی ما را به نور نار عشقت بسوزان تا جز تو نبینیم و نخواهیم و جز سرکوی تو بار قلوب را نیندازیم.»(خمینی، حفظِ آثار: 117) نویسنده این مقاله بر آن سعی دارد که قدمِ کوچکی در بیان شُبَهاتِ خرقه و متعلّقاتِ آن داشته باشد، و بر آن عزم استوار است که دوست دارانِ عرفانِ اسلامی را به راهِ درست راهنمایی کند. انشاءالله که توفیق حاصل گردد. نخست خرقه را در علمِ لغت و اشتقاق مورد بررسی قرار می دهیم.