سرای نگارین

دانشجوی دکتری ادبیات دانشگاه تهران، شاعر آیینی و مدرّس دانشگاه

سرای نگارین

دانشجوی دکتری ادبیات دانشگاه تهران، شاعر آیینی و مدرّس دانشگاه

سرای نگارین

hadidehghanian4@gmail.com

اتَزْعَمُ انَّکَ جِرْمٌ‏ صَغْیِرٌ
وَفیْکَ انْطَوىَ الْعالَمُ الْاکْبَر

****

(ای انسان!)
آیا خود را
جرمی کوچک می‌پنداری؟
حال آن‌که
جهان بزرگ‌تری
در تو نهاده شده است.


*حضرت امیر(ع)*

آخرین نظرات

در ستایش "معلّمی"

به قلم: هادی دهقانیان نصرآبادی

(با تضمّن ابیاتی از خواجه حافظ شیرازی)


آن زمان که خداوندِ رحیم، در قرآنِ کریم، فرمانِ «ن و القلم» صادر فرمود و انسان شروع به نوشتن کرد، معلّم عُنصری سازنده بود که لوح و قلم را به خدمت گرفت و خود را امینِ پروردگار خواند:

«آسمـان بــــــارِ امـانت نتـوانست کـشید

قـرعـهِ فــال بــه نــامِ مـــنِ دیـوانـه زدنـد»

نخست، حکیمِ مدبّر و کشتی بان این جهانِ هستی، و از پسِ  او رسولان و یارانِ بحقّ و یگانه باورِ ایشان کسوت تعلیم به تن کردند و گوشِ دل، به کلامِ مجید و فرمانِ سعید سپردند.

«آنـان که خاک را به نظر کیمیا کنند

آیا شود که گوشهِ چشمی بما کنند؟»

پس از گذشت سالها و به قرعه افتادنِ فالها، انسان هایی از خاکِ سُرخ سرشته ، با طینتی پاک همچون فرشته، پا در عرصه تعلیم نهادند که روزگار نامِ نیکشان  را به طارُمِ افلاک نشاند و از مرتبه بهیمی به اعلادرجهِ فهیمی کشاند و نفسِ ناطقه را برآن ها جاری ساخت. آنانکه جز خدمت به خَلق، و گفتن به حَلق  و دست بُردن به خَرق، تا نسل های بعد، ریزه خوارِ خوانِ علم و خرمنِ حِلمِ آنان باشند.

«بـدیـن رواق زِبَرجَـــد نـوشــته‌انـد بــه زر

که جز نکویی اهلِ کرم نخواهد ماند»

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ بهمن ۹۵ ، ۱۷:۲۰
هادی دهقانیان نصرآبادی

معرّفی کتاب

«بهار؛ در ادبِ فارسی»

معرّفی کننده: هادی دهقانیان نصرآبادی

بهار


-         مشخّصات ظاهری: محمّدتقیِ بهار، بهار و ادب فارسی(جلد 1و2)، به کوشش محمّد گلبن، مقدّمه دکتر غلامحسین یوسفی، چاپ سوّم، نشر شرکت سهامی کتابهای جیبی با همکاری نشر امیرکبیر، 1371، تهران.

 

این کتاب بطور کلّی 100 مقاله از مرحومِ استاد "محمّدتقی صبوریِ خراسانی(مشهدی)" مشهور به «ملک الشّعرای بهار»(1256-1330) را در بر می گیرد، که جامع آنها "محمّد گُلبُن"(1314-1392)، آنها را بر مبنای نوع و محتوایِ مقالات و نوشته ها به 10 بخش تقسیم کرده است. دو بخش آخرِ کتاب نیز از اهمّیتِ ویژه ای برخوردار است، که به دلیل قرارنگرفتن در حوزه ادبیات و مطالبِ مربوط به آن در قالب بخش های 11 و 12 کتاب طرّاحی شده است.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ بهمن ۹۵ ، ۱۷:۰۷
هادی دهقانیان نصرآبادی

*. از سر دلتنگی برای ثامن الحجج سروده شد.

 

دلی شده ست بپا، در کنار ضریح

رسیده زائِر مشهور، در عذار ضریح

به چشم می برد از خاک پرگلت، خطی

به یمن هر قدم، جمع رهگذار ضریح

دمیده از همه آفاق، سوسن و ختمی

ز سرزمین "سبا" می رسد بهار ضریح

دلم هوایی گنبدطلای آقایی ست؛

که قاب عکس مرا، کرده پر کنار ضریح

...

به خواب می روم انگار و، یاد می آرم

که می زند به دلم، هردم از شرار ضریح

 

هادی دهقانیان نصرآبادی(روزبه)

ظهر 20 اسفند 95

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ آبان ۹۵ ، ۲۱:۴۴
هادی دهقانیان نصرآبادی


شرحی بر  آغاز

"فراق نامه" سلمان ساوجی

شارح: هادی دهقانیان نصرآبادی

****

فراق نامه-بخش اوّل

بنام خدایی که با تیره خاک
برآمیخت این جوهر جان پاک
دگر بارشان کرد از هم جدا
نمی‌داند این راز جز کردگار
به بوئی که در نافه افزون کند
بسی آهوان را جگر خون کند
صدف تا کند دانه در پدید
بسی شور و تلخش بباید چشید
بر افراخت نه پرده لاجورد
ده و دو مقام اندر و راست کرد
یکی را زد و دیگری را نواخت
شکر را زنی خانه‌ای بر فراخت
گره کاری و بند گیریش ساخت
مگس خواست حلوائی از خوان او
عسل آیتی گشت در شان او
خداوند هفت آسمان و زمین
زمین گستر و آسمان آفرین
ز خورشید مه را جدائی دهد
شب و روزشان روشنائی دهد
نپرسی چرا اختر و آسمان
شب و روز گردند گرد جهان؟
مپندار کین بی سبب می‌کنند
خداوند خود را طلب می‌کنند
نمی‌گنجد او در تمنای تو
تو او را بجو کوست جویای تو
گل ما بنا کرده قدرتش
دل ما سرا پرده عزتش
به نورش دو چشم جهان ناظر است
از آن نور مردم شده ظاهر است
خداوند چار و دو و سه یکی است
بماند شش و چار و نه اندکی
به مسمار هفت اخترش دوخته
فلک حلقه‌ای بر درش دوخته
به حکمت رسانیده است آن بدین
روان ز آسمان و تن از زمین
فزون از زمین است تا آسمان
تفاوت مر این هر دو را در میان
دگر بارشان کرد از هم جدا
دو بیگانه با هم شدند آشنا
که آن از گل تیره است این ز نور
ز تن تا به جان نسبتی هست دور
به زاری و حسرت جدا می‌شوند
چو با یکدیگر آشنا می‌شوند
نمی‌بودشان کاشکی اتصال
چون جان را و تن را چنین بود حال
به نام خدایی که با تیره خاک
بر آمیخت این جوهر جان پاک
که دانست کان آشنائی چه بود؟
پس از آشنائی جدائی چه بود؟
بهر پرده و هر مقامی که ساخت
چو با یکدگر کردشان آشنا
درین پرده کس را ندادند بار

شرح

بیت 1- تیره خاک : خاک تیره، {ر،ج، تیره خاکدان} کنایه از دنیای فانی است (فرهنگ کنایان سخن،  منصور ثروت ،) .(آنندراج ). تیره خاک . دنی . (ناظم الاطباء)

جوهر جان پاک : تشبیه و استعاره . در قرآن کریم آمده است : «ثُم جَمَعَ مِن حَزن الارضِ وَ سَهلِها ، وَ عَذبِها و سَبَحهَا ، تُربَـةً سَنَها بِالماءِ حتّی خَلَصَت ، وَ لَاطَها بِلبَلۀ حَتّی لَزَبَت ، فَجَبَلَ مِنها صُورَۀ ذاتَ أحناءٍ وَ وُصولٍ ، و اعضاءٍ و فُصولٍ ، أجمَدَها حتّی أستَمسَکَت ، و أصلَدَها حتّی صَلصَلَت ، لِوَقتٍ مَعدودٍ ، وَ أمَدٍ مَعلومٍ ثُمَ نَفَخَ فیها من روحِهِ فَمَثُلَت إنساناً ذا أَذهانٍ یُجیلُها ، وَ فِکرٍ یَتَصَرٍفُ بِها» . تفسیرش اینست که ، خداوند متعال برای خلقت آدم از زمین های (حزن الارض) یعنی زمین سنگلاخی و کوهستانی و (سهل) یعنی زمین غیر سنگلاخی و هموار و (عذب) زمین پاک قابل کشت و زرع و زمین (سبخ) شوره زار که استعداد کشت و زرع را ندارد ، خاک انسان را جمع کرد سپس خدا این خاک را به وسیله آب خالص و نرم کرد و با این عمل این خاک یک موجود چسبنده ایی شد . برای این گل صورتی را خلق کرد دارای اعضاء کج و منعطف و وصل و فصل است . سپس این گل خشک شد و به صورت صلصال درآمد ، صلصال به گلی گویند که به قدری خشک شده است که اگر به آن دست بزنند چون وسط آن خالی است صدا می کند اما خدا این صورت را برای وقت دیگری خلق کرده است یعنی نفخ روح رادر این صورت به چهل یا صد سال بعد موکول کرد ، سپس در او از روح خود دمید .

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ آبان ۹۵ ، ۲۱:۳۲
هادی دهقانیان نصرآبادی


آشنایی باقالب شعری«نوخسروانی»؛ از آغاز تا به اکنون

معرّفی و پژوهش: هادی دهقانیان نصرآبادی


پیش سخن

نوخسروانی که گونة امروزی قالب کهن شعر فارسی، یعنی «سه گانی»ست، با مرحوم«مهدیِ اخوانِ ثالث» شروع شد، و تابه اکنون همچنان درحال تغییر و تحوّل است. در مورد ریشه شناسی و دلایل ایجاد و به فراموشی سپرده شدن قالبِ«سه گانی»-که امروزه نوخسروانی خوانده می شود-بحث های زیاد و متنوّعی صورت گرفته است، که نخستین جرقّه آن را باید مباحث مطرح شده توسّط«اخوانِ ثالث» در کتاب«بدعت ها و بدایع نیما یوشیج» دانست. اخوان با روشن کردنِ این شعلهِ کوچک، چنان آتشی در خرمنِ شعر فارسیِ ما زد، که نه تنها موجب نابودی و زوالِ قالب هایِ قدیم و جدید(معاصر با خود) نشد، بلکه نوعی جذّابیت و گرما در شعر فارسی رواج داد. اینکارِ او موجب شد، تا اهالی شعرو ادب به فکر بازسازی قالب هایِ پیشینِ شعر، با ظاهری چونان گذشته، و باطنی نوین و دلپذیر بپردازند.گرچه او نیز در اوانِ مطرح کردنِ این نظرات از گزند سوءِ ظن های افراد سودجو و متقلّب برکنار نبود، و همچنان نیز پیروانِ این «مکتب»با چالش های گذشته دست و پنجه نرم  می کنند. البته این عقیده نباید موجب دل آزردگی کسی یا کسانی شود، زیرا هر طرحِ یا نظر ادبی جدید-چون پایه گذاری شعرنو بوسیله نیما-از آغاز تا پایان، و از تولّد گرفته تا رُشد و تحوّل و... دست مایهِ بسیاری از نقدها و گفتارها، و در پی آن تغییراتِ بُنیادین می شود.«نوخسروانی» نیز از این قاعده برکنار نبوده است، و چنان که گفته شد از پایه گذاری-بوسیله اخوان-تا اکنون، دست مایه بسیاری از تغییرات و تحریفات شده است، حال چه از لحاظ ظاهریِ آن قالب باشد، چه از لحاظِ محتوایی(فکری).{در نظر داشته باشیم؛ که سروده های مذکور که قبل از اسلام برزبان ها جاری بوده است، و بعد از اسلام رو به زوال گذاشته است «خُسـرَوانی»(سه گانی/سه گاهی) نام می گرفته است، که بعدها توسّط اُستادانی علاقه مند و به فرهنگ و ادبِ پیشین، چون«اخوانِ ثالث» بازسازی-یا شاید بهتراست بگوئیم «بازآفرینی»-شده است، و از خسروانی به«نوخُسرَوانی» تغییر نام داده است.}

****

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ آبان ۹۵ ، ۲۱:۱۲
هادی دهقانیان نصرآبادی


سبک شناسی


 اشعار دکتر پرویز ناتل خانلری

پژوهش: هادی دهقانیان نصرآبادی

زندگیـــنامه:

دکتر پرویز ناتل خانلری{نوریِ مازندرانی}(1369 ــ 1292) شاعر، سیاست‌مدار، نویسنده و زبان‌شناس معاصر است. خانلری در خرداد 1332 نخستین شماره از مجله ادبی اثرگذار «سخن» را منتشر کرد. انتشار این نشریه-با همکاری دکتر ذبیح اللهِ صفا-تا سال 1357 تداوم داشت. تأسیس بنیاد فرهنگ ایران در سال 1344، مهم‌ترین خدمت خانلری به فرهنگ و هنر ایرانی بود. این بنیاد در مدت فعالیت خود بیش از 300 کتاب منتشر کرد و در این راه همچنین تعدادی از نسخه‌های خطی نیز احیا شد. خانلری همچنین مدتی نیز سمت مدیرکلیِ سازمان پیکار با بیسوادی را برعهده داشت. «تاریخ زبان فارسی» در پنج جلد، «فرهنگ تاریخی زبان فارسی»{که متاسّفانه فقط 1جلد آن را چاپ و جلد 2 آن را حروف چینی کرد، و ادامه کار بوسیله دکتر تقی پورنامداریان در حال صورت گرفتن است.}، «روان‌شناسی و تطبیق آن با اصول پرورش»، «تحقیق انتقادی در عروض و قافیه{پایان نامه دکتری:1322}و چگونگی تحول اوزان غزل فارسی»، «شهر سمک: یادداشت‌هایی درباره سمک عیار»، «زبان‌شناسی و زبان فارسی»، «مجموعه مقالات شعر و هنر»، «وزن شعر فارسی» و «چند نکته در تصحیح دیوان حافظ» از جمله تالیفات منتشر شده ناتل خانلری است. از جمله مهم‌ترین ترجمه‌های ناتل خانلری نیز می‌توان این موارد را برشمرد: «دختر سروان» الکساندر پوشکین، «شاهکارهای هنر ایران» آرتور اپهام پوپ، «مخارج الحروف» ابن‌سینا، متن کهن «تریستان و ایزولد» و «چند نامه به شاعری جوان» راینر ماریا ریلکه. خانلری؛ پس از 77 سال زندگانیِ پربار در اوّل اردیبهشت 1369 خورشیدی درگذشت. خانلری-به نقل از کتاب «احوال و آثار دکتر پرویز ناتل خانری» نوشته منصور رستگار فسایی(ص86-84)-دارای ده ویژگی برجسته و مهم بوده است، که این صفات او را در میان بزرگان معاصر خویش شاخص کرده بود: 1-جامع الاطراف و دارای تمامی کمالات اساسی در نثر و نظم و دستور و عروض و دیگر علوم ادبی بود.2-در شعر و ادب از همه لحاظ پیشگام بود.3-در نثر فارسی معاصر بی نظیر بود، بطوری که او را «سلطان نثر معاصر فارسی» خوانده اند.4-آشنایی کامل با زبان انگلیسی و فرانسه و ادبیات معاصر جهان و تبحّر در ترجمه.{خانلری دانشجوی دکتری ادبیات فرانسه در دانشگاه سوربن بود، ولی قبل از ارائه پایان نامه به پیشنهاد استادانِ مقیم به تهران آمد.(رستگار فسائی:ص36)}.5-درایت و لیاقت خاص در ایجاد فضاهای ادبی و فرهنگی و بکارگیری و پرورش استعدادها.6-خِبره بودن در تاسیس و براه اندازی موسسات جدید و تحول در آموزش و پرورش{به روایت اسناد دوران وزارت و مدیریتی اش}.7-اهتمام و علاقه زیاد به کشف و احیاء مکتوبات ادبی و تشویق پژوهشگران به تفحّص و تصحیح آنها.8-بدلیل نفوذ بالای سیاسی و اجتماعی خویش اعتباراتی برای تاسیس مراکز فرهنگی و آموزشی و اعزام دانشجویان بدست آورد.9-تخصّص و تبحر بسزا در ایجاد گروه های علمی و تحقیقیِ مهمّ و کارامد. و 10-شاگردپروری و پرورش شاگردانی که درآینده هرکدام پایه های ادب و فرهنگ ایران را ساختند، و نیز اعطای خاضعانه مسئولیت هایِ پژوهشی براساس شایستگی ها.

****

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ آبان ۹۵ ، ۲۱:۰۳
هادی دهقانیان نصرآبادی

«قصّهِ بابایِ من!»

شاعر: هادی دهقانیان نصرآبادی(روزبه)

یک شبی از شبایِ سَرد

توی خرابه هایِ شام

دخترک قصّهِ ما

قصه کربلا می گفت:

"خاطره های جورواجور؛

از بابایی

از مامانی

از عَمو عبّاسش می گفت

از خواهراش

از داداشایِ خوش تیپِش...

خلاصه از؛ هر چی که بود

هرچی که شد..."

***

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ آبان ۹۵ ، ۱۹:۴۹
هادی دهقانیان نصرآبادی

ای فروغ مهر تو، آغاز و انجام فلک

ای جمال روی تو، دیبای اندام فلک

در بهار بی تو بودن، چو خزانم ای نسیم

آشنای کوه و دشتم، آهوی دام فلک

عاقبت دوران بی برگی به پایان می رسد

دفتری تازه نویسم، بهر انجام فلک

واژه ها در تنگنای قافیه گم می شود

گنگ شد شعر و قلم، در حلقه رام فلک

گر چه دست از جام وصلت دور شد، امّا دلم؛

جُرعه جُرعه خون خورد، هر لحظه از جام فلک

در فراقت کاسهِ صبرم همی لبریز شد

چون که خون خوردم بسی، از باده کامِ فلک

ای چو لیلی، مست و مجنون وار دُنبالِ توام

کوچه کوچه، خانه خانه، بر لبِ بام فلک

تا نبیبند رویِ ماهت »روزبه«، کی جان دهد؟

می نشینم مُنتظر تا سر رسد شامِ فلک

 

شاعر: هادی دهقانیانِ نصرآبادی

(روزبه)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ آبان ۹۵ ، ۱۲:۱۷
هادی دهقانیان نصرآبادی

"لازم بذکراست که 9 غزل دیگر نیز به شیوه زیر شرح و تحلیل شده است".

 

غَشَقدان را سرآن خاتون زمانی بر نمی گیرد

که گیتی بوی مُشک و لادن و عنبر نمی گیرد

نماید طَیلَسان در پَردهِ سالوسی، ولی نشکفت

شبی کز شِحنهِ سالوس در چادر نمی گیرد

به مَعجَر آتشین والای گلگون را که می پوشی

عجب!کز تو بُتی این شُعله در مَعجَر نمی گیرد

سَرم جز رختِ پای انداز و جَیبِ خلعتِ تشریف

«دری دیگر نمی داند، رهی دیگر نمی گیرد»

حدیث ای جامه پرداز از طَراز و شَربِ زرکَش گو

«که نقشی در خیالِ ما ازین خوشتر نمی گیرد»

به تشریفت چو سوزن دانِ جَیب از نَرم دَستِ آل

«زبانی آتشینم هست، لیکن در نمی گیرد»

به وَصفِ چارقَب«قاری» چو گویِ دُرّ ببستم نظم

عجب گر بخت سرتا پایِ من در زَر نمی گیرد

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ آبان ۹۵ ، ۱۱:۵۴
هادی دهقانیان نصرآبادی

*این ریشه یابی کاملاً شخصی بوده؛ و نتایج آن هنوز اثبات نشده است، ولی راهی را برای ریشه شناسی تماثیل زبان فارسی، و ارتباط با ادبیات عرب باز خواهد کرد.*

اینجانب در مطالعات خودم اصل این مثل را در زبان عربی یافتم. شاعری بنام "حَیص بَیص*"که عکس العمل جالب امام سجّاد را مقابل خاندان مروان حکم در واقعه حَرَّه* خوانده بوده است، چنین در مورد آن سروده است. البته این رابطه موضوعی را علامه محسن امین عاملی در جلد 6 کتاب "اعیان الشیعه"{در مورد زندگی امام سجّاد} نوشته اند، که من هم از طریق این کتاب عظیم به ریشه آن پی بردم. شاید شیخ بهایی هم ترجمه منظوم فارسی مصراع آخر این شعر "حَیص بَیص" را در شعر خود گنجانده بوده است. مصراع آخر این شعر، ترجمه تمثیل مذکور است:                          
 مَلکْنا فکان العَفْو منَّا سَجیَّةً
فلمَّا ملکْتُمْ سالَ بالدَّمِ أبْطَحُ
وحَلَّلْتُمُ قتلَ الأسارى وطالَما
غَدوْنا عن الأسْرى نَعفُّ ونصفَح
فحسْبُکُمُ هذا التَّفاوتُ بیْنَنا
**وکلُّ إِناءٍ بالذی فیهِ یَنْضَحُ**

*. حَیص بَیص: سعدبن محمدبن سعد صیفی تمیمی؛ شاعری از مردم بغداد که به ابوالفوارس ملقب بود. وی فقیه بود و سرانجام به ادب و شعر شهرت یافت و به سال 574 هَ . ق . دربغداد درگذشت.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ آبان ۹۵ ، ۱۱:۲۵
هادی دهقانیان نصرآبادی